بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی کـه لر آفرید
وجودش را زغیرت پر آفرید
نژادم ز خورشـیـد روشنـتـر است
ز هر تو گویی نژادم سر تر است
منم بـــی شـــــیـــــــــر تــــن
پدر بر پدر گـــــــرز و شـــمشــیر زن
چه خونی بـه رگ های این طایفه است
که هر قطره اش غیرت و عاطفه است
ز دســت زمـــانـه بباید گـریست
ز برنو بدستان دگر هیچ نیست
دریــغا کـــجایند شـیــران نـــر
تــفــنـگـهای برنو و اسـب کهر
کـجایـنــد زنــهای مـینا بـه سـر
نــشــینــند و زایـند شـــیـران نر
مرا دودمـانم ز یک گــوهر است
نــژادم ز خــورشید افزونتر است
گر ایران زمـین بختیـاری نداشت
گمانـــم که از بخت یـاری نداشت
(( با درود و صلوات بر محمد وآل محمد))
سلام بر شما دوستان گرامـی وخوانندگان محترم
شوشتر وگذری بر بختیـاریـهای روستا ی حاج مُنعم مـیان آب(مـینو)
هدفم از معرفی روستای حاج منعم مـیان آب(مـینو)آشنایی بانام ها و قدمت تاریخی زیست محیطی وگویش محلی -کشت ونوع کشاورزی-جاهای دیدنی - بازی های سنتی بـه هم وطن های عزیزم مـیباشد/.
رده بندی سنتی درون ساختار اجتماعی ایل بختیـاری
تعریف و توضیح رده بندی ردیف کوچکترین واحد تجمع انسانی شامل افراد خویشاوند یـا بسیـار نزدیک
1-خانوار
کوچکترین مجتمع مس عشایر کوچنده متشکل از چند خانوار (2 که تا 10)که درون پهنـه صحرا و مرتع با مشخصه سیـاه چادر کـه در یکجا ساکن شده اند با فرماندهی «سرمال» با نام کوچکش (مانند مال کا برزو - کا پیشوندی به منظور توده های فرمانبر ایل درون برابر کِی
2-ما ل:
رده های کوچک خویشاوندان نزدیک متشکل از دهها خانوار ساکن درون یک یـا چند روستا همسایـه با جمعیتی بین 50 که تا 150 خانوار با فرماندهی «ریش سفید» اولادان خاطی ای کـه دارای اختلافات درونی حل ناشدنی باهم باشند مجبور بـه ترک اولاد خود و زندگی عشایری بصورت «هُمسا» یـا «خالوخَرزا» در کنار طایفه دیگری مـی شوند ./
3-اولاد :
زیرتیره های خویشاوند نزدیک هر طایفه ساکن درون منطقه ای مشخص درون کنار یکدیگر کـه دارای تاریخ ، نزاع دسته جمعی در شهرستان لردگان روستای ناغان علیا فرهنگ و نیـای مشترک اند. نزاع دسته جمعی در شهرستان لردگان روستای ناغان علیا ترک های قشقائی این واژه را «بُنکو» مـی نامند. نزاع دسته جمعی در شهرستان لردگان روستای ناغان علیا تش مرز گروه خویشاوندان نزدیک با تیره است. درون ایل های 6 رده ای هر تش بـه چندین اولاد تفسیم مـی شود و در ایل های 5 رده ای هر تیره خود بـه چندین اولاد تفسیم مـی گردد، معمولا ایل های 6 رده ای(ایل بختیـاری) نسبت بـه ایل های 5 رده ای(ایل بویراحمد کهگیلویـه)دارای سوابق تاریخی بیشتر و کهن تری هستند .
4- تش:
زیرشاخه های طایفه درون دسته های بزرگ مستقل خویشاوند با ریـاست «کدخدا» بعنوان واحدی سیـاسی و اداری طایفه کـه تصمـیمات ان از سوی شورای سرپرستان تیره بـه طایفه ابلاغ و از انجا بـه اطلاع سرپرست کل مـی رسد. کدخداها نماینده کلانتراند و قدرتشان بستگی بـه تعداد خانوارهای تابعه آنـها دارد. درون بویراحمد کدخداها و کلانترها را «کِی» مـی نامندو این واژه درون بین آنـها موروثی بوده و بعنوان پیشوندی درون اول اسامـی ذکور این رده(کی دُهراب یـا کی زَریر) بکار مـی شود.
5-تیره:
رده هائی از یک تبار با تاریخ ، فرهنگ ، زبان و مرزهای مشترک درونی کـه سرپرستی ان را «کلانتر» بعهده دارد.قبل از قاجار درون ایل بختیـاری از واژه «آ» و درون ایل بویر احمد از «کِی» بجای کلانتر استفاده مـی دو چون این واژه مختص فرزندان ذکور بود زنان انـها را با لقب «بی بی» صدا مـی د. طایفه از پیوند تیره ها با یکدیگر تشکیل مـی گردد.
6-طایفه:
اتحاد سیـاسی -نظامـی چندین طایفه همسایـه درون یک محدوده طبیعی مشخص
7-باب:
رده بندی ای کـه در دوران صفویـه و برای سهولت درون جمع اوری مالیـات ها باب شد
8-قسمت:
اجتماع بزرگی از گروه های هم فرهنگ منسجم جمعیتی درون قلمرو جغرافیـایی بـه هم پیوسته با مرزهای طبیعی و سیـاسی شناخته شده مورد تایید همسایگان با رهبری «خان» یـا «ایلخان» . که تا سال 1342 سرپرست هر ایل را «خان» و با قدرت ترین آنـها را کـه یک منطقه وسیع و پرجمعیت عشایری را سرپرستی مـی کرد «ایلخان» مـی گفتندو این واژه درون پیشوند نام ایل نیز ذکر مـی گردید. قبل از رواج واژه های ترکی - مغولی خان و ایلخان از واژه « خِیل» به منظور ایل و «سرخِیل» و «آ» به منظور سرپرست ایل استفاده مـی شد
9 -ایل:
تطبیق ساختار رده بندی ها درون هفت لنگ و چهارلنگ
هفت لنگ چهارلنگ (طایفه محمدصالح) چهارلنگ (طایفه ممـیوند)طایفه طایفه طایفه تیره تیره تیره اول تش تش تیره دوم اولاد اولاد تیره سوم، کوُ مال مال جَرغِه ، دسته خانوار خانوار خانوار
فرق بین هفت لنگ و چهار لنگ
مردم بختیـاری کـه در استان چهارمحال و بختیـاری زندگی مـیکنند، خود بـه دو دسته هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم مـیشوند. ایل بختیـاری قشلاق را درون خوزستان و ییلاق را درون چهارمحال و بختیـاری مـیگذراند.براساس سنتی کـه در ایل وجود داشتهاست، گردش حکومت بهوسیله مالیـات سرانـهای بودهاست کـه از دامداران مـیگرفتند و اقتصادِ حکومت خان ها براساس همـین مالیـات بود. این مالیـات بر اساس مـیزان تولید فرآوردههای دامـی بـه نوع مراتع و وسعت آن و شمار دام و شمار نفراتی کـه در ایل قدرت کارایی درون امر تولید دام و پرورش آن را داشتهاند، بستگی داشتهاست. همـه بختیـاری از لحاظ گرفتن مالیـات بـه دو بخش تقسیم مـیشد:
از یک بخش کـه دام زیـادتر و مراتع بهتر داشتهاند مالیـات بیشتری دریـافت مـیشد و از بخش دیگر مالیـاتِ کمتر. واحد گرفتن مالیـاتِ دامـی درون ایل، بر حسب مادیـان تعیین مـیشد. به منظور هر راس مادیـان، سالانـه مقداری پول از ۱۰ ریـال که تا ۳۰ ریـال بـه معیـار آن زمان دریـافت مـید. جدول اخذ مالیـات بـه شرح زیر بودهاست:
۴راس = یک راس مادیـان = ۱۰ ریـال مالیـات
۴راس خر = یک راس مادیـان = ۱۰ ریـال مالیـات
۱راس مادیـان = یک راس مادیـان = ۱۰ ریـال مالیـات
چون یک راس مادیـان برابر واحد گرفتن مالیـات دامـی بـه معنی چهارلنگ محسوب مـیشده، افراد این منطقه کـه مشمول پرداخت این نوع مالیـات بودند به چهار لنگ معروف شدند. گروه دیگر کـه قدرت مالی بیشتر داشتند همـین مقدار مالیـات را بـه اندازه هفت لنگ مادیـان مـیدادهاند یعنی دوراس مادیـان(هشت لنگ) منـهای یک لنگه یعنی هفت لنگ مادیـان مـیدادهاند . روی این اصل مردم این منطقه بـه نام هفت لنگ معروف شدند. جدول زیر این طبقه بندی را نشان مـیدهد:
۷راس = یک مادیـان = ۱۰ ریـال مالیـات
۷راس خر = یک مادیـان = ۱۰ ریـال مالیـات
۱راس مادیـان + سه لنگ مادیـان = ۷لنگ مادیـان = ۱۰ ریـال مالیـات
در مورد همـین مالیـات گرفتن، خانها بـه دلایل سیـاسی درون خود ایل و نزدیکی و دوری طایفهها بـه خانها، بین طوایف فرق مـیگذاشتند و به بعضیها امتیـازاتی مـیدادند. گرفتن مالیـات توسط کلانتران ایل انجام مـیگرفت و درعوض خود این کلانتران از پرداخت مالیـات معاف بودند.
لر بزرگ هفتلنگ
1- بابادی باباز لربزرگ هفت لنگ مـیباشد کـه به 13طایفه وهرطایفه بـه چند تش وتیره تقسیم مـیشود
1-بابادی عالیانور 2-شـهنی 3-عکاشـه4-راکی5-گله6-نصیر7- گمار8-ململی-9-مـیرقاید10-پبدنی11-احمد محمودی12-آرپناهی13-رواتی (شیخ رباط)
2-بختیـاروندباب: نزاع دسته جمعی در شهرستان لردگان روستای ناغان علیا از لربزرگ هفت لنگ مـیباشد کـه به 9 طایفه وهرکدام بـه تش وتیره تقسیم مـیشوند:
1-بهداروند2-علاءالدینوند3-منجزی4-عالی جمالی5-جانکی سردسیر6-بلیوند-7-دیناشی8-مش مرداسی 9-کیـارسی
3-دورکی : از لربزرگ هفت لنگ مـیباشد کـه 7طایفه داردوهرکدام بـه چند تش وتیره تقسیم مـیشود
1-زراسوند2-موری3-گندلی4-بابااحمدی5-آسترکی6-اسیوند7-عرب کمری
4-دینارانی:از لربزرگ هفت لنگ مـیباشد کهبه10طایفه وچندتش وتیره تقسیم مـیشود:
1-اورک2-شالو3-لجمـیر اورک4-عالی محمودی5-نوروزی6-بویری7-سهید8-گوروئی9-سرقلی10-کورکور
لربزگ چهارلنگ
1-زلکی : از لربزرگ چهارلنگ مـیباشد کـه 5طایفه وچند تش وتیره تقسیم مـیشوند
1-زلقی 2-جاوند3-دوغ زنی4-مـیانجایی5 -سادات احمدی
2-محمود صالح: از لربزرگ چهارلنگ مـیباشد کـه به8طایفه وجندتش وتیره تقسیم مـیشود
1- اورش2 -ممزایی3 -هارونی 4- کاقلی5- آدگار6- آل داود7-ایسپره8-آردپنایی
3-موگویی: از لربزرگ چهارلنگ مـیباشد کـه به7طایفه وچند تش وتیره تقسیم مـیشود
1-خواجه موگهی2-سرلک3-شیخ سعید4-پیرگویی5-دیویسی6-شیـاس-7مـهدور
4-ممـیوند : از لربزگ چهارلنگ مـیباشد کـه به5طایفه وچند تش وتیره تقسیم مـیشود
1-بساک2-پولادوند3-عودالون4-ایسوند5-حاجیوند
5-کیـان ارثی : از لربزرگ چهارلنگ مـیباشد کـه به16طایفه وچند تش وتیره تقسیم مـیشود
1-حموله-2-کهیش3-باورساد4-ممبینی5-جانکی گرمسیر-6زنگنـه7- برون8-گلگیری9-مکوندی10-محمدجعفری11-غریبوند12-کرد زنگنـه13-هرکل14-استکی15-شیخ16-سهونی
1-(بابادی باب)
یکی از ایل لر بزرگ بختیـاری شاخه هفت لنگ مـیباشدکه تعدادی از بابادی ها کـه در قشلاق زندگی مـی کنند یـا بـه صورت دامدار و یـا بـه صورت روستا نشین هستند کـه به تیره ها تقسیم شده اند. طایفه پیرشاه کـه وابسته بـه طایفه بابادی هست در کنار دره شاه (شاه مال بابادی ) و حومـه آن زندگی مـی کنند. تیره خسروخان درون سرکولی حومـه دره شاه ساکن هستند. دره بوری متعلق بـه تیره احمد سمالی و تعدادی از طایفه بابادی هست و درون محل آر پناهد سربند ، تیره هایرکدی ،دی بیر و تعداد دیگر از بابادیـها زندگی م یکنند. درون آبژدان مـیرزا عوض خان ، تیره جهانگیری و تیره لک و تعداد دیگری از تیره های بابادی زندگی مـی کنند. درون تنگ هتی ، پبده که تا بخش لالی تیره های عکاشـه و تعداد دیگر از تیره های باب، تنگ هتی امزاده بابا روزبان ، زندگی مکنند دوم اردیبهشت تعدادی از تیره بابادی بـه سمت ییلاق حرکت مـی کنند کـه از سرزمـین بازفت بـه زردکوه مـی رسدرمنطقه ییلاقی خود معروف بـه چلگرد (کوهرنگ) چغاخور، خانمـیرزا، آلونی و حومـه ان پراکنده مـی شوند ایل بابادی دارای 17 تیره مـی باشد ، کل بابادی از دو تیره اصلی تشکیل مـی شود:
الف) بابادی عکاشـه ب) بابادی عالی انور
بابادی باب یکی از ۴ طایفه بزرگ هفت لنگ مـیباشد کـه بختیـاری مـی باشد کـه از طایفه های زیر تشکیل شده هست زیر شاخههای طایفۀ بابادی عبارتنداز:
1-بابادی عالی انور-2-عکاشـه-3-راکی 4-شـهنی-5-گله6-نصیر7-گمار8-ململی9-مـیر قائد-10-پبدنی11-احمد محمودی12-آرپنایی 13-رواتی (شیخ ربا ط)
1-بابادی عالی انور :
1- مـیرقائد یـا مـیرقاید: شامل 5تیره مـیباشد کـه عبارتند1-خوشنامـی 2-سراج الدیدین 3-دوستعلی 4- رکان 5-وشیخ
2-طافه عکاشـه: عکاشـه یـا طایفه عکاشـه، یکی از طوایف بابادی باب مـیباشد کـه عبارتند : 1-خدر 2-کلا3 -کوشکی 4-شرویی5-کربلایی حسن 6-دینار عالی 7-آلونی 8-مراد 9-مویی 10 جاوی افراد برجسته این تیره: دکتر بهرام عکاشـه (پدر زمـین شناسی وزلزله شناسی) ایران مـیباشد
3-طایفه راکی: طایفه راکی بـه نـه9 تیره تقسیم مـیشود، کـه عبارتند از 1-طهماس خون2- کلاوند 3-ارزانی وند 4-جاوند 5-قاسم وند 6-فردی وند 7-موزایی 8- کرم 9-مد ملیل
4-طایفه شـهنی: طایفه شـهنی، خود، شامل ۱۲ تیره مـیباشد، کـه هر یک از این تیرهها، خود شامل زیر شاخههای فراوانی بنام اولاد بوده، کـه این اولادها نیز، تعداد زیـادی خانوار را شامل مـیشوندتیرههای طایفه شـهنی، بـه ترتیب الفبا عبارتند
1-ارزانی وند2-بارون وند 3-بلبل 4-بهادوروند5–تاج الدین وند 6-چرم 7-خواجه 8-شاه سوند(شاه حسین وند)9-شیخ 10-شیخ وند – 11-قنبر وند 12-کاشانی
5-طایفه گله:یکی ازایل بختیـاری بابادی باب مـیباشد کـه دارای 12دوازده تیره مـیباشد کـه عبارتند از: 1-اولاد 2-قنبری 3-تمبر 4-باقر وند 5- شـهوند 6-جمال وند 7-باقری 8-دیله 9-لیرایی 10-خود نیـار 11- غریب وند 12-خواجه غولی 13-خواجه نصیری 14-بور
6-طایفه نصیر: یکی از ایل بختیـاری بابادی باب مـیباشد کـه دارای چهار4 تیره مـیباشند کـه عبارتند از: 1-احمدی 2-قاضی 3-شیرازی 4-محمد جعفری
7-طایفه گمار:یکی از ایل بختیـاری بابادی باب مـیباشد کـه دارای چهار4 تیره مـیباشد کـه عبارتنداز: 1-تودوی 2-کپری 3-هزارمـیشی 4-عداپا 5-حاجت پور
8-طایفه ململی:یکی از ایل بختیـاری بابادی باب مـیباشد کـه دارای هفت 7 تیره مـیباشد کـه عبارتند: 1-اولاد 2-کوراوند 3- سلح چین 4-لیموچی 5-صالح وند 6-حلوایی 7-داوودی
- 9-طایفه پبدنی:یکی از ایل بختیـاری بابادی باب مـیباشد کـه شامل دو طایف و نـه تیره مـیباشد عبارتند:
1-سه قومـه 2-(سه قمـه یـا سه فامـیل ) تیره ها عبارتند از:1-تیره ابدال 2-تیره باقر 3-تیره باور 4-تیره درویش عالی 5-تیره رمدان 6-تیره سلجوقی (سلگو) 7-تیره عبدلی 8-تیره محمد رضا 9- تیره ناصر مـیباشند.
10-احمد محمودی:
11-طایفه آرپنایی:شامل شش تیره مـیباشد:1-رکدی2-بیر(مولاوند)-محمود وند-عبدالوند-هاشمـی-کاظمـی3-خدادادوند4-کسدی 5-تازه ای 6-داوود کاظمـی
12-رواتی (شیخ رباط):یکی ازایل بختیـاری بابادی باب مـیباشد کـه شامل هفت 7 تیره مـیباشد عبارتند: 1-اسدی،2- یوسفی،3-بهزادی،4- بارانی،5-علایی6-ویسی 7- عیدی
2-بختیـاری وند(بهداروند باب ) بختیـاروند یـا بهداروند
در ساختار اجتماعی ایل بختیـاری، بـه یکی از چهار باب تشکیل دهنده شاخه هفت لنگ اطلاقمـیگردد. بهداروندیـا(بهداروند باب)نباید با طایفه بهدارونداشتباه گرفته شود زیراکه طایفه بهداروند تنـها یکی از طوایف تشکیل دهنده باب بختیـاری وند یـا همان بهداروند باب محسوب مـیشود بهداروند باب شامل 3 شعبه بزرگ مـیباشد کـه عبارتند از1-بختیـار وند 2-آل جمالی 3-جانکی سرد سیر
1-طایفه بختیـاروند:یکی از ایل لریزرگ بهداروند باب مـیباشد کـه دارای20تیره مـیباشد کـه عبارتند از:
1-علاءالدین وند 2-منجزی 3-بلیوند 4-دیناشی 5-اسنکی 6- سُهرو7-مش مرداسی 8- سِهید(سعید)9- لُرزِنی 10–کاله 11-کیـارسی 12- مقام رَگی 13- تَکی 14- زیلایی 15-گندائی 16-للری 17- پیر بَرَکه 18- شیخ احمدبَلَد 19- سادات صالح ابراهیم 20- عمله جات
2-طایفه( منجزی) :منجزی یکی از ایل لریزرگ بهداروند باب مـی باشد کـه دارای 9تیره وتیره ها بـه شاخه های زیرتقسیم مـیباشد که:
1- رَوا2 - لَوخَرده (لبخورده) 3- بُولسِنی (ابوالحسنی) 4- نیمُرچه (نیم بُنیچه) 5- لَم لُمـی 6- تاجنالایی (تاج الدین عبداللهی) 7- هَلیلی 8- مَلامِدی (مال احمدی) 9-تاجنالایی یـا (رموری)
مُنجزی، طایفهای بزرگ از ایل بختیـاری شـاخه هفت لنگ و از باب بهداروند یـا بختیـاروند مـیباشد. قسمت عمده این طایفه درون استانهای اصفهان، چهارمحال بختیـاری و خوزستان زندگی مـیکنند. از سرنوشت یک تیره از طایفه منجزی اطلاع دقیقی درون دست نیست کـه بنا بـه نقل قول معمرین و بزرگان بختیـاری، عدّهای از آنـها درون منطقه آلونی و مال خلیفه از توابع شـهرستان فلارد و خانمـیرزا واقع درون بخش سه دهستان جانکی از توابع استان چهارمحال بختیـاری و عدّهای نیز درون منطقه دشت ارژن واقع درون جنوب استان فارس ساکن بوده و جماعتی از آنـها نیز بعد از فتح قندهار و حمله بـه شـهر دهلی هندوستان درون رکاب سردار بزرگ "حاتم خان منجزی" بـه همراه نادرشاه افشار بـه کشمـیر هندوستان رفته و در همانجا ساکن شدند. همچنان کـه دیتر امان محقق و پژوهشگر آلمانی مـینویسد: بعد از حمله بـه قندهار و فتح دهلی هندوستان درون سال ۱۱۵۲ هجری قمری (۱۷۴۰ مـیلادی)، حاتم خان از طایفه منجزی [یکی از فرماندهان بختیـاریها درون حمله بـه قندهار و دهلی] بـه سمت والی کشمـیر هند منصوب شد و حدود ۷۵۰ خانوار از طایفه او درون کنار طایفه مـیان خیل، ۷۰۰ که تا ۸۰۰ خانوار درون دَرن بند و ۵۰۰ خانوار درون مَرخا ساکن شدند. از این جماعت، خانوارهای بسیـاری بعد از مرگ نادرشاه افشار بـه موطن قبلی خویش مراجعت د اتحاد (کنفدراسیون) متشکّل از ۶ تیره از طایفه منجزی بختیـاروند (لَو خَرده، رَوا، بُولسنی، نیم بُنیچه، لَم لُمـی و تاجنالایی) را اصطلاحاً "رَمُـوری" مـینامند. "سواران ورزیده و تفنگچیـان چیره دست رَمُـوری" درون طول تاریخ بـه شجاعت و جنگاوری شـهره خاص و عام بودهاند. مشاهیر طایفه منجزی "حاتم خان منجزی"، یکی از سرداران سپاه ایران درون فتح قندهار و فتح دهلی درون زمان نادرشاه افشار کـه 25 سال با شکوه و اقتدار بر ایـالت کشمـیر هندوستان حکومت کرد. "اسدالله خان منجزی" بـه اتفاق پسران دلیرش بنام های "عزیزخان منجزی" و "تَمبُرخان منجزی" و به همراه چابکسواران وَرزیده و تفنگچیـان زُبده رَمُـوری درون جنگ کُلُنچی بـه رهبری اسدخان بهداروند (معروف بـه اسدخان شیرکُش یـا شاه اسد) درون سال ۱۲۲۷ هجری قمری (۱۸۱۲ مـیلادی) علیـه فتحعلی شاه قاجار و قوای فرانسوی، رشادتهای بی نظیری از خود بر جای گذاشتند. "نامدار خان منجزی" درون سال ۱۲۵۷ هجری قمری (۱۸۴۰ مـیلادی) بـه همراه یک تیپ از بزرگان ایل بهداروند (از دو طایفه علاءالدّین وند و منجزی) معروف بـه "تیپ سوار بهداروند" درون یک توطئه از پیش طراحی شده درون واقعه "سرآستون و زیرآستون" بـه قتل رسید. نامدارخان درون شجاعت، شـهامت و جوانمردی بی نظیر بود. لیـارد انگلیسی درون کتاب خود چنین گفتهاست: یلی چون نامدارخان ندیدم، دلاوری بود با هیبتی سهمگین. وقتی کـه با او سلام و احوالپرسی کردم و برای احترام دستم را درون دستش گذاشتم، انگار انگشتانم داشتند از جا درمـی آمدند...! لیـارد همچنین مـی نویسد: « نامدارخان تنـها خـان بختیـاری بود کـه مـردم بـه او منصب خانی دادند، نـه حکـومت ». سردار ظفر مـیگوید:چهار نفر درون بختیـاری بودند کـه نام آور و یگانـه زمان خویش بودند: اوّل "نـامـدارخـان منجـزی بختیـاروند"، دوّم "آعلیـداد خـدرسُـرخ"، سوّم "آنـادعلـی راکـی" و چهارم "مُلّاعـالی احمـدخسـروی". برخی از مـهمترین شخصیتهای طایفه منجزی عبارتند از: حاتم خان منجزی (سـردار بـزرگ سپاه نادرشاه افشار درون حمله بـه قندهار و فتح دهلی)، آشیخ منجزی و آمَندنی منجزی (دو تن از دلاورمردان بزرگ سپاه بختیـاری درون حمله بـه قندهار و فتح دهلی)، اسدالله خان منجزی (ایلخان بزرگ منجزی)، عزیزخان منجزی و تَمبُرخان منجزی (دو تن از جنگجویـان شجاع نبرد کُلُنچی)، نامدارخان منجزی (ایلخان دلیر منجزی)، محمّدحسین خان منجزی، محمّدحسن خان منجزی، آشنبه منجزی (پرچمدار سپاه مشروطه)، نجفقلی خان منجزی و مرادخان منجزی و عارف خان منجزی (شـهدای جنگ مشروطیت کـه در حرم شاه عبدالعظیم شـهر ری بـه خاک سپرده شدهاند). محل ستا سال ۱۳۰۰ هجری قمری (۱۸۸۳ مـیلادی)، محل اسکان ییلاقی تیرههای ۹ گانـه طایفه منجزی مناطق بیرگان، شـهریـاری و کُلُنچی از توابع شـهرستان کوهرنگ و روستاهای فیل آباد و عیسی آباد، از توابع شـهرستان فارسان وشـهر سورشجان از بخش های شـهرستان شـهرکرد کـه فامـیل حیدری و نوادگان حیدر منجزی مـیباشند و بخشی از تیره "مال احمدی" درون بخش فلارد از توابع شـهرستان لردگان درون استان چهارمحال و بختیـاری بودهاست. امّا درون این سال، بخشی از طایفه "منجزی" کـه اغلب از تیره "رَوا" بودند بـه همراه سهراب خان بهداروند بـه منطقه سردآب و بزآب از توابع شـهرستان فریدونشـهر درون استان اصفهان کوچ نمودند و با کمک چابکسواران وَرزیده و تفنگچیـان زُبده منجزی مؤفق بـه تصرّف این منطقه شده و در آنجا ساکن گردیدند. محل اسکان ییلاقی تیرههای ۹ گانـه طایفه منجزی درون استانهای چهارمحال و بختیـاری (بیرگان، شـهریـاری، بید امـین و کُلُنچی) و اصفهان (سردآب و بُزآب فریدونشـهر) و محل اسکان گرمسیری آنها درون استان خوزستان و شوشتر(هفت شـهیدان، توگاه، جهانگیری، علمداری، گلزاری، رگ هلیل، آب ماهیک، عقیلی، شُعیبیـه،مـیان اب و ماهور و چهاربیشـه ، بهبید و درخزینـه) مـیباشد. درحال حاضر، بخش عمدهای از افراد طایفه منجزی درون شـهرهای تهران، کرج، اهواز،مسجدسلیمان، شوشتر، لالی، اصفهان، شاهین شـهر، نجف آباد، امـیرآباد، یـزدانشـهر، ویلاشـهر، زرین شـهر، فولادشـهر، فارسان و فلارد ساکن مـیباشند./
2-آل جمالی:آل جمالی شامل تیره های 1-اولادعلی صالح خان2-برام عالی 3-تِردی
3جانکی سرد سیر: جانکی سردسیر شامل طوایف1-جانکی 2-جلیلی 3- بَرد بُر 4- هَلو سَعد ( هلیسادی) 5-ریگی 6-سونگ 7-بارزی-8- مُنجنی 9-جلاله ای 10- خالدی 11-شیـاسی 12-آلونی 13-جمالی 14-فلارد 15 مـیلاسی 16-آقایی 17اهوائی 18-احمدی19- مَعموری 20-بوگر 21-بویر حسنی 22-ابراهیم محمدی 23-سادات بیدله 24-دودرائی 25-بیدل
3-دورکی باب
دورکی، یکی از ۴ باب هفتلنگ از ایل بختیـاری است، که بخش عمدهای از آنـها درون جنوبغربی ایران، درون استانهای خوزستان، چهارمحال و بختیـاری و لرستان مستقر مـیباشند. با توجه بـه نمودار سازمانی ایل بختیـاری، بـه دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ منشعب مـیگردد، چهارلنگ از ۵ باب یـا شعبه و هفتلنگ نیز از ۴ باب بزرگ تشکیل شدهاست، کـه یکی از آنـها دورکی مـیباشد. باب دورکی، خود از ۷ طایفه تشکیل مـیشود. دورکی از طوایف زیر تشکیل شده است:
1-باب احمدی2-زراسوند3-اسیوند 4-موری 5- گندلی 6-آسترکی 7-عرب کمری
1-طایفه بابااحمدی : (یـا بامدی) از ایل لر بزرگ شاخه هفت لنگ باب دورکی هست به دو شعبه اصلی تقسیم مـیشود، کـه هر یک بـه نوبه خود، از چندین تیره تشکیل مـیشوند.
1. سراجدینوند:شامل 1-تیره درویش آدمـی 2-تیره درویش مـیر حاج 3-تیره برام 4- تیره احمد فخرالدین 5-تیره عیدی وند 6-تیره کوهی 2-کشکی :شامل 1-اولاد سُما ل 2-اولاد عرب (سه کر)3-اولاد کریم 4-اولاد کاظم 5-اولاد مـیرزاحسین 6-اولاد شنبه 7-اولاد القاص 8-اولاد بابا 9-اولاد شـهباز10-اولادپنجی
2-طایفه زراسوند :از ایل لر بزرگ شاخه هفت لنگ باب دورکی هست از ۱7 تیره تشکیل شده است
1-تیره عبدالخلیل خسروی2-تیره احمد خسروی 3-تیره خدری 4-تیره خدری سرخ 5-تیره توشمال 6-تیره علاسوند 7-تیره سیف الدین وند 8-تیره هیـهاوند 9-تیره کور کور(شعب)10-تیره گرکه 11-تیره زنبور 12-تیره ایمری 13-تیره مـیر 14-تیره یتیم 15تیره پیوندی 16 تیره شـهی 17 تیره باپیر 1-تیره علاسوند:یکی از طایفه زراسوند باب دورکی مـیباشد کـه به شاخه های زیر تقسیم مـیشود:
1- مراد وند 2 غلام وند 3- زیلاب وند 4-علایی وند 5-جهانگیر وند 6-نظر وند
3-طایفه گندلی (یـا قندعلی): که از لر بزرگ شاخه هفت لنگ و باب دورکی مـیباشد کـه به دو شعبه اصلی تقسیم مـیشود، کـه هر یک از این سه، بـه نوبه خود، از چندین تیره تشکیل شدهاند.وبزرگترین تیره آنـها گندلی (قند علی )مـیباشد کـه عبارتنداز:
۱.هلیل وند:یکی از طایفه های گندلی مـیباشد کـه به 12تیره یـا تش بزرگ تقسیم مـیشوند عبارتند:
1-تیره سلطانی وند 2-تیره کول وند 3-تیره جلیل وند 4 -تیره نورعلی وند 5-تیره بازی وند 6-تیره مدولی 7-تیره خواجه وند 8-تیره جمالوند 9-تیره سرقلی 10-تیره سادات علی کول –11-تیره نظر پورکه هر کدام از این تیرها خود شاخه های بزرگی از این ایل بزرگ گند لی راتشکیل داده و به شمار مـی اید.
۲. ورناصری:که از طایفه گندلی از ایل لر بزرگ شاخه هفت لنگ باب دورکی هست که خود بـه تنـهایی طایفه ای بزرگی استکه شامل:
1-تش ورناصری:1-اولاد سلیمان(سلیمون)2-اولاد بارانی 3-اولاد علی جان 4-اولاد محمد یوسف 5-اولاد گیلاسی 6-اولاد عالی ابراهیم-7اولاد حاتم 8-اولاد محمدعلی 9-اولاد ماندنی(مندنی)10-اولادحاج زکی آجعفر قلی یوسفی(فرزندان آمحمدزکی –آعلی –آولی –آیـاور) مـیباشند
2-تیره صالح باری: شامل دو تیره مـیباشد کـه عبارتنداز:
1-صالح باری 2-تیره بره بی چاست کـه هرکدام باز بـه شاخه های بزرگی تقسیم مـیشوند را تشکیل داده است
2-تیره صالح باری عبارتنداز:1-تش نادعلی وند2-تش شیمباری وند 3-تش علیداد وند 4-تش محمد رضا وند 5-تش علیرضا وند 6-تش طوله وند 7-تش مـیرزا علی وند 8-تش احمد وند
(وجه تسمـیه)
در مورد نام اصلی این طایفه، چندین دیدگاه و نظر مختلف وجود دارد. گروهی معتقدند کـه نام اصلی آن، قندعلی بوده کـه بعدها بنا بـه دلایلی، بـه گندلی تغییر یـافته است. بعنوان نمونـه، برخی بر این باورند، کـه مبنای تلفظ "ق" بـه "گ" ریشـه درون بیـان شاه قاجار داشته است! روایت هست که وقتی ایلخان لیست طایفههای بختیـاری را حضور شاه تُرک زبان، ارسال کرد، ایشان قندعلی را با تلفظ گندعلی بیـان مـیکند.انی کـه با زبان ترکی آشنائیت حتی سطحی دارند مـی دانند کـه در زبان ترکی "ق" را "گ" تلفظ مـینمایند بـه این دلیل هست که ترک زبانان ق را بـه درستی نمـیتوانند تلفظ نمایند و بدخواهان از جمله فخر فروشان بعدها درون خطاب قندعلی مـیگفتند همانطور کـه شاه فرمودند گندعلی و این اصطلاح عمومـیت یـافتگروهی دیگر، گندلی را نام گذشته و حال این طایفه مـیدانند و وجه تسمـیه این نام را، درون این مـیدانند که؛ ایشان درون اندیکا درون ناحیـهای زندگی مـید کـه گیـاهی بنام گندل درون آن ناحیـه مـیروید و از این گیـاه، درون رنگرزی استفاده مـیشد. کمکم نام این مردمان، بنام مردمان سرزمـین گندلزار، شـهرت یـافت، که تا اینکه بطور خلاصه بـه گندلی مردم سرزمـین گندل زارشـهرت یـافتند.
(محل اسکان)
مرکز تجمع ایل بختیـاری بـه دو قسمت ییلاق وقشلاق تتقسیم مـیشود.ییلاق گندلی ها درون استان چهار محال بختیـاری –دواب صمصامـی –ودهستان پشتکوه و دشتک وحومـه ان است. قشلاق انـها درون استان خوزستان کـه بخش عمده جمعیتی این طایفه درون این منطقه مستقر هستند. کـه شـهرستان اندیکا وشـهرستان مسجدسلیمان وشـهرستان ایذه همچون سوسن ومرغا مـیباشند وهمچنین روستاهای آب چهرو-قلعه برون- قلعه بردی- سر مورد – دینـه-راک- چگارمون- تنگ شیرکش-پاچه شاه عباس-کوشک-برد قمچی سرتنگ گدارلنگر نیز ساکن هستند ولی درون دیگر شـهرستا نـهای مانند ایذه-لالی اهواز-گتوند – شوشتر-حومـه مـیان اب(مـینو) ودر استانـهای دیگر از قبیل اصفهان-شـهرکرد-فولاد شـهر-فارسان-ناغان-خانمـیرزا لردگان وشیراز مـیتوان از ردپایی از این طایفه بزرگ بختیـاری شاخه هفت لنگ باب دورکی پیداکرد.
4-طایفه اسیوند
ایل لر بزرگ شاخه هفت لنگ باب دورکی هست از 6 تیره تشکیل شده است
1-تیره خواجه 2-تیره پل 3-تیرهدوش-4-تیره بردین 5-تیره شـهماوند 6-تیره مرغایی
1-تیره خواجه :که از طایفه اسیوند مـیباشد بـه دوتش تقسیم مـیشود
1-تاج پور2-فولادی
2-تیره پل: که بـه دو تش تقسیم مـیشود.
1-تش علی (پل گپ عالیپور) 2-تش محمد قلی (پل کوچک فار یـایی ها) تش پل کوچک عبارتند
1-اولاد شکر خدا2-اولاد زیلا3-اولاد هاشم 4–اولاد احمد5-اولاد محمد کریم 6–اولاد خدابخشی 3-تیرهدوش:که خودبه 4تش تقسیم مـیشوند عبارتند از
1-تش هزاریـان 2-تش جهان بین
3-تش حسین وند: 1-تش هزاریـان:اولاد حق نظر –اولادزمان-اولاد علی اکبر-اولاد نجاتعلی –اولادعوض تقسیم مـیشود
4-تیره شـهماوند:یکی از شاخه های اسیوند مـیباشد کـه به 4 تش تقسیم مـیشوند عبارتند از:
1شـهماروند 2-بازیت 3-ملیک 4 الی کوهی
5-تیره بردین :یکی از شاخه های اسیوند مـیباشد کـه به سه تش1- زرد وند و2-شاهرخ وند 3-حاجی پورتقسیم مـیشود
1-تش زرد وند(اولاد دوست محمد) عبارتند:1-ابازری ها 2-اولاد عیدی
2-تش شاهرخ وند عبارتند:اولاد حیدر 2-اولاد چراغ 3-اولادسلاطی 4اولاد جهانبخش 5-اولاد صباحی 6-اولاد هاشمـی(شیوخ)
3-تش حاجیپورعبارتند:1- اولادحبیب الله 2-اولاد برات 3-اولاد خلیل 4-اولاد کریم 5-اولادمحمد علی 6-اولادشاه کرم7-اولاد قربان 6-تیره مرغایی : (این تیره با نام خراسانی نیز شناخته مـیشود. واژه مرغاو یـا همان مرو، نام پیشین خراسان بوده است. این گروه درون زمان نادرشاه بـه منطقه بختیـاری کوچیدهاند)
5-طایفه موری
از دو شعبه اصلی تقسیم مـیشود، (در اصطلاح محلی بـه آنـها باب نیز گفته مـیشود) کـه هر یک، بـه نوبه خود، از چندین تیره تشکیل شدهاند. سرسلسله طایفه موری، شخصی بنام موری بود، کـه این طایفه بنام وی نامگذاری شدهاست. وی دو پسر بنامهای بردی و باور داشت، کـه فرزندان آنـها، شاخههای نخستین این طایفه را تشکیل دادند
1-بردین باب 2-بوری باب
1-تیره بردین باب:یکی از ایل لربزرگ هفت لنگ باب دورکی مـیباشد کـه به چند تیره وتش مـیباشدعبارتند:
1-تیره کریم وند 2-تیره حسد وند یـا اسوند-3-تیره عبده وند 4-تیره غریب وند 5-تیره عیدی وند 6-تیره قاسم علی وند 7-تیره اوروند.
2-بوری باب:یکی از ایل لر بزرگ هفت لنگ باب دورکی مـیباشد کـه 5 تیره تقسیم شده عبارتند:
1-تیره بوری باب 2- تیره علیجان وند 3-تیره گورداگونی 4-تیره کر طلایی 5- تیره شیخ سلیمانی (محل سکونت) قشلاق یـاگرمسیرطایفه موری- چلو- شیمبار- سوسن- سرخاب- اوزه- اندیکا- کوه شو- درون استان خوزستان وییلاق یـا سرد سیرآنـها دراستان چهارمحال بختیـاری بازفت(بالا وپایین)در مـیباشد گروه اندکی از طایفه موری حدودا سنت کوچ زیستی را حفظ کرده هست وبیشتر کوچ رو مـیباشند.
6-طایفه آستراکی: اینک سلسله تبار دوشاخه ایل بزرگ آسترکی وخوانین آنـها کـه از دوخانواده بوده اندو پدرانشان برادربوده اندکه عبارتند:
اردشیردو پسر داشت بنام های بهرامسر وشـهرامسر تاجمـیرخان بختیـاری فرزند بابک شاه بهرامسری آسترکی نخستین ایلخان بختیـاری از ایل بزرگ هفت لنگ باب دورکی آسترکی بود کـه در زمان شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی بـه مدت 50سال( 974-924ه ق) حاکم تمام سرزمـین بختیـاری بود و پس از وی فرزندش مـیرجهانگیرخان بهرامسری آسترکی حاکم تامـه بختیـاری گردید و مرکز حکومت آنـها درون شـهر تاریخی بنـه وار خلیل خان فرزند مـیرجهانگیرخان آسترکی بوده هست طایفه آسترکی یکی از طوایف ایل دورکی هفت لنگ هست و به8تیره تقسیم مـی شود کـه عبارتند از:
1-بهرامسری،2- گاهیوند3-، مـهمدوند، 4-کاید،5- دهدار، 5-اَسوند،6- خَراج، 7-سَرلَک، 8چهاربری
1- تیره بهرامسری شامل9 نـه تش واولاد تقسیم مـیشود کـه عبارتند از:
1-تش محمدرضا وند با نام خانوادگی (بهرامسری،بهرامـی آسترکی، بهرامـی، سرلک، نادری، آسترکی، رضایی،محمودی،ایمانی)شامل نـه ( 8 ) اولاد مـی باشد کـه عبارتند از :
1-اولادآغلامرضا ،2-اولاد آغلام،3-اولاد آنقی،4-اولاد آدین علی،5-اولاد محمد،6- اولاد ممدلی، 6-اولاد لیمویی، 7-اولاد اوولی(علی)،8- اولاد عرب
2-تش صفروند با نام خانوادگی (بهرامـی،بهرامـی آسترکی، سرلک، آسترکی، صادقی) شامل پنج اولاد مـی باشد: 1-اولاد مـهدی (کیخا مدی) ،2-اولاد جعفر ،3-اولاد صادق، 4-اولاد علی کرم ،5-اولاد قاسم.
3- تش تشمال با نام خانوادگی (سلطانی و حبیبی و جرک) شامل دو اولاد مـی باشد:1- اولاد آشاهقلی،2- اولاد درمنی
4- تش آدینـه وند با نام خانوادگی (بهرامـی و آسترکی و جُرک ) شامل چهار اولاد مـی باشد:1-اولاد مختار،2- اولاد تهماس3- اولاد گودرز، 4-اولاد احمد.
5-تش زیلاوند با نام خانوادگی (بهرامـی،بهرامـی آسترکی، آسترکی) شامل چهار اولاد مـی باشد: 1-اولاد حق علی، 2-اولاد بیلر ، 3-اولاد عین اله ،4-اولاد جولان.
6- تش تاجدین با نام خانوادگی ( آسترکی) شامل دو اولاد است: 1-اولاد نوروز،2- اولاد نظر
7- تش سهرسهر با نام خانوادگی (بهرامسری، آسترکی، خردمند نیـا، محبی ،لشنی ، زند لشنی) شامل ۲ اولاد است: 1-اولادمحمدعلی،2- اولاد گرشاسب
۸-تش عیدی با نام خانوادگی ( آسترکی) شامل دو اولاداست: اولاد سبزعلی ،اولاد سبزمراد
۹-تش دوست محمدوندبا نام خانوادگی (بهرامـی، خورشیدی، و گیلانی)شامل سه اولاد است:
1-اولاد جمشید ، 2-اولاد خورشید ، 3-اولاد گیلانی.
2-تیره گاهیوند:از طایفه آستارکی مـیباشد از ایل بزرگ هفت لنگ دورکی کـه به چند تش واولاد تقسیم مـیشود:که با نام خانوادگی
(داودی، آسترکی،گاهیوندچهاربری،رحیمـی بنواری،آذرباد،فدایی،رمزدان)که شامل شش تش هست که عبارتند از:1-تش فرامرز ،2- تش شمـی ،3- تش قیصر ،4- تش شیرازی ،5- تش رهدار،6-تش تشمال
3- تیره مـهمدوند: از طایفه آستارکی مـیباشد از ایل بزرگ هفت لنگ دورکی کـه به چند تش واولاد تقسیم مـیشود:که با نام خانوادگی (سلطانی،ستوده، آسترکی) شامل شش تش مـی باشد:
1- تش نامدار ، 2-تش سردار ، 3-تش ابدال ،4- تش پاپا ،5-تش چراغ،6- تش حسین.
4- تیره کاهد ( کاید )با نام خانوادگی (سلطانی، آسترکی)شامل سه تش هست : 1-تش رفیع ، 2-تش پریز ( پرویز ) ،3- تش محمد.
5- تیره سرلک: با نام خانوادگی (سرلک، آسترکی، ،صفایی،رضایی، ملکی،گودرزی) دارای ۸تش است:1- تش جاوند ،2-تش ملکی،3-تش گودرزی،4-تش رضایی،5-تش صفایی،6- تش خسروی، 7-تش کریم خانی،8-تش گل محمدی
6- تیره دهدار :با نام خانوادگی (علی مردانی، رمضانی، آسترکی،شیرمردان، فرزامـی،آزاد اندیش) شامل دو تش مـی باشد: تش علی مردان ، تش رمضان
7- تیره اَسوند:با نام خانوادگی (اسدی،اَسیوند آسترکی) شامل سه تش مـی باشد:1- تش خدابخش ، 2-تش اتابک ، 3-تش نجف
8- تیره خراج با نام خانوادگی (سرلک، آسترکی) شامل یک تش مـی باشد: تش حسین
9- تیره چاربری :با نام خانوادگی (مختاری ، جهانبخشی ، چهاربری)شامل 8 تش مـی باشد کـه عبارتند از1:--تش نامدار ، 2-تش بختیـار ، 3-تش نصر الله ،4-تش غفار،5-تش شمس الله ،6- تش محمد علی ،7-تش جانعلی ،8-تش رسول. 9-تش دوست محمدوند کـه در حال حاضرجزو تیره بهرامسری بـه شمار مـی رود با تش رهدار کـه جزو گاهیوند هست در گذشته خود یک تیره بـه نام جیسوند را تشکیل مـی دادند.
تیره چهاربری در روزگاران گذشته تحت نام « طایفه مختاری» بوده کـه در تاریخ گزیده و شرفنامـه نیز بـه آن اشاره گردیده کـه در بالا ذکر کرده شد و طایفه ای مستقل بوده ، اما درون زمان قاجاریـه بـه بعد بـه دو قسمت تقسیم شدند بنام چاربری هفت لنگ ( تیره ای از آسترکی ) و چهاربری چهارلنگ.
7-طایفه عرب کمری:
عرب کمری عربهایی را مـی گویند کـه در مجاورت بختیـاری ها زندگی مـیکنند، با ایشان وصلت کردهاند و از نظر رسم و رسوم و زبان و ... اشتراکات زیـادی با بختیـاریها پیدا کردهاند، اما درون اصل بختیـاری نیستند درون حقیقت عرب کمری ها، عرب هستند کـه اصطلاحأ درون کـوه و کمـر زندگی مـیکنند.
(وجه تسمـیه )
زبان آنـها درون اصل عربی هست که بـه زبان عربی عراق بیشتر شبیـه هست تا عرب های خوزستان ولی بـه مرور زمان و بر اثر مراوده و تبادل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با اقوام بختیـاری، با گویش بختیـاری ترکیب شده و اصطلاحاتی مخصوص بـه خود پیداکرده است، بطوری کـه فهم آن، هم به منظور عربهای خوزستان و هم به منظور بختیـاری ها ممکن نیست عرب کمریها معمولاً هم بـه گویش بختیـاری و هم بـه لهجهٔ عرب کمری و گاهی نیز بـه عربی خوزستانی تسلط کامل دارند.عرب کمریها بـه دیگر عربهای خوزستان، اصطلاحاً عرب بَری مـیگویند عرب بری یعنی عربهایی کـه در بر یـا زمـین مسطح زندگی مـیکنندایشان از طایفه عرب از نژاد قهاوی هستند و از طایفه بنی طرف منشعب شدهاند. بـه گفته سالمندان و معمرین، اعراب کمری درون زمان خلیل خان بهرامسری آسترکی درون روزگار صفویـه بـه منطقه بختیـاری آمدهاند. بر اساس گفته های بزرگان آنـها عرب های کمری کـه از طایفه بنی طرف هستند ، فرزندان فردی بـه نام هیکل هستند کـه به دلیل مشکلات نامعلوم کـه بین طایفه رخ داده از طایفه جدا شده و به سمت شـهر شوش مـی رود و پس از مدتی از آنجا بـه سمت ارتفاعات شمال خوزستان (اطراف مسجدسلیمان کنونی) نقل مکان مـی کنند .عرب کمری نیز شاخههای متعدد دارد و به دلیل وصلتهای زیـاد و نزدیکی جغرافیـایی با بختیـاریها برخی آن را بـه اشتباه زیر شاخه قوم بختیـاری و طایفه دورکی تصور مـی کنند.عرب کمری ها بـه سه گروه تقسیم شده اند و هر گروه جزو یکی از باب های بختیـاری بـه شمار مـی رود:
1 عرب دورکی 2– عرب بهداروند 3- عرب کمری ها به دو شاخه تقسیم مـی شوند:
1-اشرف حاج عبدالنبی بزرگ ایل علی بک 2– اولاد علی مدد اولاد علی بک
1اولاد علی بک (علی مدد)با فامـیلی های1--بُوستانی – 2-کَلانتری- 3-عَسکری – 4-سُهیلی – 5-بَراتی – 6-کَنگرپز – 7-یَحیی 8-–اَبو حَنفر 9-شَمسی 10– چِراغی 11– بَهرامـی 12-کمری
4-(دینارانی)
دینارانی یکی از چهار باب ایل هفت لنگ بختیـاری است. باب دینارانی، بر مبنای اتحاد طوایفی است، کـه منشأهای گوناگون داشته و بواسطه محل سکونتشان درون کوه دیناران، بدین نام خوانده مـیشوند. باب دینارانی هیچ وقت درون بختیـاری عنوان ایلخانی یـا ایل بیگی نگرفت(به جزحکومت کوتاه ملا محمد خان عالی محمودی بر گرمسیرات بختیـاری بعد از کشتن محمد تقی خان چهارلنگ ).محل سکونتشان ایذه دهدز بارانگرد بوده و بزرگترین این طوایف اورک و عالی محمودی است. دینارونی باب، از ۱0 طایفه تشکیل شدهاست؛ کـه عبارتند از:
1- طایفه اورک 2-طایفه عالی محمودی 3- طایفه لجمـیر اورک 4-طایفه شالو 5-طایفه سهید (سعید)6-طایفه گورویی 7-طایفه نوروزی 8-طایفه سر قلی 9-طایفه بویری 10-کور کور
1-طایفه اورک:یکی از ایل لر بزرگ هفت لنگ دینارانی باب مـیباشد کـه به 24تیره تقسیم بندی مـیگردد عبارتند: ۱- چهار بنیچه ۲- موزرمـی ۳- ورناصری ۴- ممسنی ۵- کی شیخ عالی ۶ -عرب۷- گوزلکی۸- اولاد حاج علی۹ -زندی۱۰- غلام-۱۱ گل بامکی۱۲- اورک شالو۱۳-. آل داوودی۱۴- شـهپیری۱۵- قلعه سردی۱۶-غریبی۱۷- خدابخشی۱۸- سادات ۱۹- سادات حسینی۲۰- لندی۲۱- خواجه۲۲- شیران۲۳-هلیساد (هلوسعد)۲۴-جلال-
2-طایفه عالی محمودی: تاثیر گذار ترین طایفه ساکن درون مالمـیر کـه در 200 سال گذشته امور مربوط بـه جمع آوری مالیـات و کلانتری باب دیناران را بر عهده داشتند سرشناس ترین فرد این طایفه ملا محمد خان دینارانی بود، کـه در زمان محمد تقی خان بختیـاری حکم خانی خود خوانده گرفت و ۱۱ سال بر گرمسیرات بختیـاری حکومت کرد. باب دیناران درون بختیـاری هیچ گاه لقب ایلخانی وایل بیگی نگرفت. درون زمان ملا محمد بیشترین همبستگی درون طوایف دینارنی بود بعد از مرگش نزاع فراوانی بر سر جانشینی اش درگرفت همواره این نزاع بین دو تیره اولاد بالا و پایین طایفه عالی محمودی بود کـه با سبوعیت و خشونت بسیـار همراه بودکه بـه شاخه های زیر وتیرها تقسیم بندی مـیشود تیره مـهر علیخانی :1-تیره اولاد بالا 2-تیره اولاد پایین 3-تیره فرضعلی وند4-تیره دوورایی 5-تیره ملامرادی 6-تیره شـهولی وند 7-تیره شیخ عالی وند تیره علیمردانخانی :1-تیره مـیرزا سیلگون 2-تیره اولاد 3-تیره علیرضاوند 4-تیره صالحوند 5-تیره قیصر وند 6-تیره لک7-تیره سادات علی کولی
3-طایفه سهید (سعید):یکی از طایفه هفت لنگ باب دینارانی مـیباشد کـه شامل 9تیره مـیباشد عبارتند: 1-تیره کی شمسوری 2-تیره مقصودی 3-تیره کی باندری 4-تیره شـهییری 5-تیره چاتی 6-تیره خدابخشی 7-تیره بوگرکو8-تیره سر ملی 9-تیره باتا بـه ای
4-طایفه گورویی:یکی از طایفه هفت لنگ لربزرگ بابا دینارانی مـیباشد کـه به6 تیره تقسیم مـیشود: 1-تیره محمد شوسنی 2-تیره پونـه 3-تیره عیسی وند 4-تیره شب کوری 5-تیره الماسی 6-تیره سیری ببری
5-طایفه نوروزی:یکی از طایفه هفت لنگ لر بزرگ باب دینارانی مـیباشد کـه به 6تیره تقسیم مـیشود: 1-تیره بامـیر وند 2-تیره کمالوند 3-تیره یـارعلی وند 4-تیره ابراهیم وند 5-تیره خورشید وند 6-تیره غلام وند
6-طایفه سر قلی : یکی از طایفه هفت لنگ لر بزرگ باب دینارانی مـیباشد کـه به 8تیره تقسیم مـیشود: 1-تیره سرقلی 2-تیره غریبی3-تیره طهماسبی 4-تیره گدایی 5-تیرهیـار 6-تیره زیلایی 7-تیره قاسمـی 8-تیره مـیری
7-طایفه بویری : یکی از طایفه هفت لنگ لر بزرگ باب دینارانی مـیباشد کـه به 8تیره تقسیم مـیشود
1-تیره بویری کاظمـی2-تیره شیخ وند 3- تیره غلام وند 4-تیره گلالی 5-تیره اسماعیل وند 6-تیره شعب غلام وند 7-تیره اولاد حاجی 8-تیره اولاد محمد
8-طایفه کور کور: یکی از طایفه هفت لنگ لر بزرگ باب دینارانی مـیباشد کـه به 2تیره تقسیم مـیشود 1-تیره کور کور 2-تیره شاسه وند
9-طایـه لجمـیر اورک: یکی از طایفه هفت لنگ لر بزرگ باب دینارانی مـیباشد کـه به 5تیره تقسیم مـیشود 1-تیره آر احمدی 2-تیره سخندری 3-تیره کری4-تیره گپی 5-تیره جیره 6-تیره درویش ممون
10-طایفه شالو: یکی از طایفه هفت لنگ لر بزرگ باب دینارانی مـیباشد کـه به 8تیره تقسیم مـیشود:
1-تیره شالو 2-تیره راکی 3- تیره فرهادی 4-تیره مـیوند 5-تیره اسیمومحمدی 6-تیره حاجی وند 7-تیره لری 8-تیره لوک (محل اسکان) گرمسیر طایفه دینارونی باب درون شـهرستان ایذه و بخشهای تابع آن مـیباشد و سردسیرشان درون دیناران و کوه سفید و مـیانکوه اردل است.
( لُر بزرگ چهار لَنگ)
چهارلنگ، یکی از دو شاخه بزرگ از ایل بختیـاری درون ایران هست با توجه بـه نمودار سازمانی ایل بختیـاری بـه دو شاخه اصلی هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم مـیشود. هر چند کـه این دو شاخه ایل بختیـاری از نظر فرهنگی تفاوت چندان زیـادی ندارند، اما جدایی محل سو مسیر کوچ، باعث ایجاد تفاوت نـه چندان زیـادی درون گویش و لهجه این دو شدهاست. هفت لنگها، بیشتر درون استان چهار محال و بختیـاری و شمال استان خوزستان زندگی مـیکنند، کـه جمعیت آنـها، نسبت بـه چهارلنگها کـه در استان لرستان، شمال استان خوزستان و جنوب غرب استان اصفهان هستند، بیشتر است. (محل سکونت) چهارلنگها ییلاق را درون جنوب غرب استان اصفهان، (شـهرستانهای ف، فریدونشـهر و چادگان) و نواحی شرقی استان لرستان، (الیگودرز و روستاهای اطراف) سپری مـیکنند. با شروع دوره سرما، درون این مناطق، بـه شمال استان خوزستان، به منظور سپری زمستان، کوچ مـیکنند. البته امروزه، بیشتر عشایر بختیـاری، درون مناطق بختیـاری نشین، ساکن شدهاند. برخی از بختیـاریهای چهارلنگ، نیز درون اطراف کوه کینو زندگی مـیکنند. چهارلنگها،(لر بزرگ) نیز همچون همتای خود، (هفتلتگها)، از چند باب تشکیل مـیشوند، کـه عبارتند از:
1-محمود صالح(ممصالح) 2-کیـان ارثی (کنرسی) 3-زلکی (زلقی) 4-ممـیوند(ممـی وند)5-موگهی (موگویی)
1-محمود صالح(ممصالح)
1-طایفه محمود صالح:یکی از طایفه چهارلنگ (لر بزرگ مـیباشد کـه ایل محمود صالح براساس طبقه بندی ایل چهارلنگ شامل ۲۴ تیره اصلی ومجزارده بندی شده هست که تیرههای مزبورشامل تعدادی شعبه کـه به گویش بختیـاری تش خوانده مـیشوداما درنمودارهای تقسیم بندی طوایف بـه غلط برخی تشـها تیره محسوب شده ویـا طی خلطها ی بـه وجود ه آمده دردسته بندیـها برخی تیرههای مستقل بـه عنوان زیر مجموعه تیرههای دیگر درج شده اندیـا بـه حساب نیـامده اندویـاآنکه تیرههای متعلق بـه طوایف دیگرچهارلنگ ولی خارج ازمحمودصالح بودهاند کـه عبارتند از:
1-اورش 2-ممزایی 3-هارونی (خود بـه چند تیره مـیشود)4-آدگار 5-آل داوود 6- کُتـُـکی 7-دره بالا یی8-جمال وند 9- مَم جلاءالدین10-کاقلی 11-باوا 12-خلیل وند 13–عمله جات 14–قلی 15– گورویی16 –چهار بری 17–گشول18 –موزرمونی 19–ایسپره20 –اورک –21نصاروند22 –فرخ 23وند -24آرپناهی
1-طایفه اورش:یکی از طایفه چهار لنگ لر بزرگ اورش نام تیرهای ازبزرگ طایفه محمود صالح هست که شامل تشهایی نظیر 1-اولادمم صالح، اولاد کهنـه کهن 2-جیران گیلانی مـیباشد.
طایفه هارونی :یکی از طایفه چهار لنگ لربزرگ مـیباشد کـه به چند7 تش تقسیم مـیشوند: 1-تش ایسیـاری(عیسی یـاری) 2-تش کلا 3-تش دینوی 4-تش سیمـی شمال 5-تش عالی 6-تش ر 7-تش ملاوند
3-طایفه آل داود: یکی از تیرههای شش گانـه ایل مم صالح (محمود صالح)چهارلنگ بختیـاری هست که بعنوان اصلی ترین و در اصطلاح محلی (بنچک) مم صالح نیز نامـیده مـیشود. محل ستیره آل داود روستاهای ونک علیـا، دره سامان، سفید خانی، جان احمد و لگاله از بخش چنارود شـهرستان چادگان است. چند تن شخصیت های سرشناس تیره آل داودعبارت اند از:
1-آ رحم خدا2-،کدخدا درویش3- ،آ یـاور4-،آ خان بابا5-،آحسین6-،آعلی اکبر7-،آحیدر8-،آرجبعلی 9-،کدخدا لطف اله 10- ابراهیم آل داود صالحی ونکی و.... هستند {آ لقبی هست در ایل بختیـاری کـه به بزرگان ودلاوران و اصیل زادگان اعطا مـی شد
4-طایفه آرپناهی: یکی از طایفه چهار لنگ لربزرگ مـیباشد کـه به چند6 تش تقسیم مـیشوند:
1-رکدی 2-بیر(مولاوند-محمد وند-عبدال وند –هاشمـی –کاظمـی تقسیم مـیشود) 3-خدادادوند 4-کسدی 5-تازه ای 6-داودکاولی
5-طایفه کُتُکی:طایفه کـُتـُـکی از لحاظ نظام تقسیماتی بـه 4 تیره تقسیم مـیشود، کـه عبارتند از:
1-تیره منبری (مـُمبری) نام این تیره بر گرفته از منطقه منبرکه بـه آن «منبر امام رضا» گویند است کـه به چند تش تقسیم مـیشوند کـه عبارتند از:
1-تش مرید آدینـه:(اولاد حسن –غلامشاه-قربان-قلی) 2-تش کلانتر: (اولاد محمد کریم یـا مم کریم –رحیم-حسن-علی قوات –محمد)3-تش شیخ وند:(اولاد براتعلی –صیدالی –علیرضا-فرضعلی –سُمال)
4-تش مرداس وند 5-تش محمد صادق وند (اولاد باقر-حسنعلی –جعفر-امام قُلی ) 6-تش محمد وند 7-تش کریم وند : تقسم مـیشوند
2-تیره سه قومـه (سُـقُمـه) که خود بـه چند تیره واولاد تقیم مـیشود کـه عبارتند از:
1-تش عالی صالح 2-تش نادر صیفور3-تش رستم وند 4-تش اولادبَدَ لی5-تش عالی بالی 6-تش اولاد احمد
3-تیره کِدینی (کیدنی) (نام این تیره بر گرفته از منطقه زیبا و دل انگیز «کـِدی کـُتـُـک» مـیباشدکه خود بـه چند تش واولاد تقسیم مشود عبارتند از:
1-تش مـیل پا وند2-تش باقر وند 3-تش محمد وند(مَهمَد وند) از چند اولاد- شاه کرم – گدا-
الله کرم 4-تش احمد علی وند 5-تش خِدرتَمبُریـا (خِرتَمبُر) 6-تش ملا اسماعیل وند(ملا اَسی وند) کـه اولاد علی صالح –غلامشاه –خلیل –اسماعیل 7-تش مـیرزا قُلی
4-تیره اولاد ناصر: ناگفته نماند کـه تیره اولاد درون گذشته جزئی از تیره منبری بوده هست خود از چند تش واولاد تشکیل شده عبارتند از:
1-تش اولادناصر2-تش عوض وند 3-تش علی فردی 4-تش قربانعلی وند
2-طایفه موگهی (موگویی)
2-طایفه موگویی(موگهی):موگویی، یـا طایفه موگویی، درون مـیان بختیـاریـان بـه موگهی مشـهور هستند. این طایفه یـا باب، از شاخه چهارلنگ، ایل بختیـاری مـیباشد. براساس تقسیم بندی ایل بختیـاری، بـه دو شاخه هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم مـیشود. شاخه چهارلنگ از ۵ باب تشکیل شده، کـه موگویی یکی از این پنج باب مـیباشد. موگویی، از طایفههای زیر تشکیل شدهاست
1-خواجه موگویی 2-شیخ سعید 3-شیرازی 4-حسامـی 5-دیویسی 6-شیـاس7 –کیماس 8-مـهدور 9-محمد و وند 10-خونـه خویی 11-مری 12-هلیلی 13-سرلک 14-شمسی موگویی ***حاج هوشنگ شمسی موگویی بزرگ خاندان شمسی موگویی15-پیر گویی6-ساله چیوایی
1-خواجه موگویی:از لر بزرگ شاخه چهار لنگ مـیباشد نگارنده ی این نوشتار ضمن ارادت ویژه نسبت بـه طایفه ی خواجه موگهی و آشنایی قدیم با آنـها و آگاهی نسبت بـه فضائل این طایفه مطلبی راجع بـه این طایفه نگاشته ام و فکر مـی کنم درون واقع باعث افتخاراست کـه اولین اقوام خوزستانی، ساکن شوشتر وحومـه هستند. کـه تمایز و اصالت قومـی آنـها را گوشتزد نموده و ویژگی های اخلاقی و رفتاری آنـها را نشانـه ای از اصالت آنـها تلقی نمایند بنظر مـی رسد این قوم درون مجاورت اقوام بختیـاری ، بـه عنوان یکی از طوایف مطرح، بـه نام خواجه موگهی khajeh-mugohi یـا khajeh-mugahi بـه زندگی ادامـه دادند و هنوز هم یکی از گسترده ترین طوایف بختیـاری هستند کـه علاوه بر سدر منطقه ی بختیـاری، درون گتوند و عقیلی خانواده های بسیـاری هستند کـه با این نام زندگی مـی کنند و حتی درون شـهرستان شوشتر محله ی بزرگی بنام موگهی وجود دارد کـه از اعقاب همـین قوم هستند. ثانیـا از تعبیر ضرب المثلی معروف درون بین آنـها بـه این عبارت:«اسکندر زورش بـه تو نرسید، من زورم بـه تو برسد!». مـی توان بـه اظهارات منابع مبنی بر اینکه اقوام خوز یـا اوکسی ها درون مقابل اسکندرشجاعانـه ایستادندوطلب مالیـات داطمـینان پیداکرد.
2-طایفه سرلک:از لر بزرگ شاخه چهار لنگ طایفه موگویی(موگهی)است کـه از 9 تیره شکیل شده عبارتند از:
1- سرلک گودرزی2- سرلک رضایی3- سرلک صفایی4- سرلک هندویی5- سرلک کریم
خانی6- سرلک خسروی7- سرلک ملکی8- بهاروند 9- گل محمدی
3- طایفه مـیمـی وند
طایفه مـیمـی وند:از ایل لر بزرگ شاخه چهار لنگ تشکیل شده هست که خود به5 باب بزرگ تقسیم مـیشودعبارتند از:
1-بسا ک 2-پولاد وند 3-عبدل وند 4-حاجی وند 5- ایسوند
1-طایفه بساک طایفه بساک(بسحاق) از لربزرگ شاخه چهارلنگ به دو شاخه یـا درون اصطلاح بختیـاری، بـه دو تیره اصلی تقسیم مـیشود
1-تیره بسا ک 2- تیره بزی کـه هرکدام بـه چند تش تقسیم مـیشوند
1تیره بساک: تیره بسحاق یـا تیره بساک از ۱۱ تش تشکیل شده هست که عبارتند از:
1-جلیلوند ۲. جمشیدوند ۳. مـیرزایی ۴. پوری ۵. ملک محمودی ۶. علی مرادی ۷. شـهریسوند ۸. سبزیوند ۹. مـیرزاوند ۱۰. قیـاسوند ۱۱. عالیگر
2-تیره بزی: تیره بزی از ۱۳ تش تشکیل شده است، کـه عبارتند از: ۱. تشمالون صادقی ۲. کریوند ۳. گرگیوند ۴. شیخمـیر ۵. محمد باقری ۶. اتابکی ۷. تودویی (مـیرزاقلی) ۸. صوفی ۹. کردی ۱۰. پوری ۱۱. خانـه صلاتین ۱۲. علی یتیم ۱۳. سارزن
افراد طایفه بساک درون منطقه شرق استان لرستان، غرب استان اصفهان، بخشهایی از استان چهار محال و بختیـاری و شمال استان خوزستان مستقر هستند. درون گذشته این ایل بین جنوب شـهرستان الیگودرز و شمال مسجدسلیمان، ییلاق (سردسیر) و قشلاق (گرمسیر) داشتهاست. کوچندگان بساک، بعد از گذر از کوههای صعب العبور زاگرس، رودخانـهها و جنگلهای مسیر کوچ، دراطراف شـهرهای دزفول، شوش، شوشتر، گتوند و روستاهای اطراف آنان بطور مالنشین درون بین مزارع و کنار مراتع سپری مـیکنند. تیرههای بساک هم جوار طوایف موگویی، زلکی، سرلک و آسترکی درون نواحی شـهرستان الیگودرز، از چمن سلطان، صالح صغیر، قاسم آباد وقشلاق، سنگ سفید، شاپورآباد و زَزُم که تا کوههای ازنا و تمندر بطور گسترده و پراکنده متوطنند. امروزه پراکندگی این قوم بیشتر درون شـهرهای صنعتی و فعال چشمگیرتر هست و افراد این طایفه درون شـهرهای تهران، اصفهان، اراک، خمـین، خوانسار، گلپایگان، ف، ذاران و شـهرهای جنوبی دزفول، اندیمشک، شوشتر، گتوند، مسجدسلیمان، اهواز، روستاهای اطراف این شـهرها ساکن و بکار مشغولند.
2-طایفه پولاد وند: یکی ازایل لر بزرگ شاخه چهارلنگ مـیباشد کـه به 5تیره تقسیم مـیشوند عبارتند از: 1-هیودی 2- سالاروند 3- خانـه جمالی 4-خانـه قاید 5-گیراوند
3-طایفه عبدالوند :یکی از ایل لر بزرگ شاخه چهار لنگ مـیباشد کـه به 10تیره تقسیم مـیشود عبارتند از: 1-قیطاسی 2-بیران وند 3-درویش 4زرین چقایی 5-توتی 6-ماهرویی 7- ده قاضی 8-چکان 9-گوشاردی 10-شیخی ودهنوی تشمال
4- طایفه حاجی وند : یکی از ایل لر بزرگ شاخه چهار لنگ مـیباشد کـه به تیره تقسیم مـیشود عبارتند از: 1-غالبی 2-زید قاید 3-هیل هیل 4-الیـاسی 5-گرپی
1-تیره غالبی :از طایفه حاجی وند از ایل لر بزرگ شاخه چهار لنگ مـیباشد کـه به 10تش تقسیم مـیشود کـه عبارتند از
1-تش شیر علی 2-تش بختیـار (اولاد زال) 3-تش جاگیری 4-تش الماسی (المونی) 5-تش شوشتری (شوستری) 6- تش عبد الهی 7-تش پیر زایی 8- تش خدا رحمـی 9- تش خواجه دستگردی 10-تش محمد رحیم (مم رحیم)
2-تیره زید قاید :یکی از طایفه حاجی وند از ایل لر بزرگ شاخه چهارلنگ مـیباشد کـه به 7تش تقسیم مـیشود: 1-تش علی موری (علی موری) 2-تش رشیدی 3-تش کاظمـی (اولاد چراغ و اولاد حسه و اولاد محمد قلی) 4-تش فرامرزی 5-تش اسدی 6-تش بیرور 7- تش جنگی
3-تیره هیل هیل :یکی از طایفه حاجی وند از ایل لر بزرگ شاخه چهار لنگ مـیباشد کـه به8 تش تقسیم مـیشود عبارتند
1-تش محمدی 2-تش کله مردی 3- تش براهیم 4-تش بارانی 5-تش علی 6-تش هاشمـی 7-تش قاسمعلی 8-تش فتاحی
4-تیره الیـاسی :یکی از طایفه حاجیوند از لز ایل لربزرگ شاخه چهارلنگ مـیباشد کـه به8 تش تقسیم مـیشود عبارتنداز 1-تش رضایی 2-تش نوروزی 3-تش الماسی 4-تش حموله 5-تش شصی 6-تش عزیزی 7-تش پارسی 8-تش حاجی
5-تیره گرپی :یکی از طایفه حاجی وند از ایل لر بزرگ شاخه چهارلنگ مـیباشد کـه به 6تش تقسیم مـیشود عبارتند 1-تش شـهبازی –تش محمدی 3-تش عبدالله 4-تش اسد 5-تش علی 6-تش خسروی
5-طایفه ایسوند (عیسوند) : یکی از ایل لر بزرگ شاخه چهار لنگ مـیباشد کـه به 22تیره تقسیم مـیشود:
1-مرادوند2- علیرضاوند3-خان4-ممقلی وند5- طهماسبوند6- دعاوی7- شاهون8-ورگی9- کیروی10- جافروند11-اداوی12- گیلاوند13- دهدار14- چناری15- گمار16- گوروی17- هیوند18- شاودیوند19- بابا، 20-جان جان21- لک 22- سادات کلاه سیـاه (وابسته بـه عیسوند) مـیباشند. گروهی نیز عیسوند را ۷ تیره مـیدانند، کـه عبارتند از:
خانـه قاید، گورویی، ورکی، زیبایی، اداوی، گورویی و جعفر وند
4-(کیـان ارثی)
طایفه کیـان ارثی، یـا کیـانرسی، یکی از طوایف ایل بختیـاری و از شاخه چهارلنگ مـیباشد. طبق تقسیمات طایفهای، ایل بختیـاری بـه دو شاخه چهارلنگ و هفت لنگ تقسیم مـیشود. چهارلنگ، خود از پنج باب تشکیل شدهاست، کـه کیـان ارثی، یکی از آنـها مـیباشد عبارتند از
1-حموله 2-باورصاد 3-ممبینی 4-کهیش 5-زنگنـه 6-گشتیل 7-پاپاجعفری 8-محمد جعفری 9-مکوندی 10-کرد زنگنـه 11-عالی وند 12-هرکل 13- بوربورون 14-استکی 15-عاشوروند 16-گل گیری 17-غریب وند 18برون 19-سادات بویری(پیر بویر)20-تمبی 21-شیخ شاه منگشت 22-کیـانی 23-پوستین بکول 24 -بلواسی 25-جانکی گرمسیر 26-گهوایی 27-شیخ صالح کوتاه (اندیکا)
1-طایفه حموله: یکی از طایفههای ایل بختیـاری شاخه چهارلنگ، باب کیـان ارثی و یکی از طوایف سه گانـه، طایفه بزرگ سهونی مـیباشد طایفه سهونی، شامل سه طایفه حموله، کهیش و باورساد است. چهار تیره طایفه حموله، عبارتند از :1-تیزگرد 2-داوودمحمدی 3-اردشیری غریب 4-شیخ 1-تیره تیزگرد: از ۶ اولاد تشکیل شدهاست کـه عبارتند از : 1-اولاد حاج خسرو 2-اولاد حسین 3-اولا شلو 4-اولاد محمد قاسم 5-اولاد طاهر 6-اولاد روزه
1-تیره داوود محمدی: تیره داوودمحمدی، از ۴ اولاد تشکیل شدهاست، کـه عبارتند از:
۱. اولاد کناری 2-اولاد جمال 3-اولاد کرمعلی 4-اولادرحیم 3-تیره اردشیرغریب: از ۳ اولاد تشکیل شده، کـه عبارتند از :
۱. اولاد ذوالفقاری2-اولاد اردشیری 3-اولاد محمد این تیره همانطور کـه از نام آن پیداست غریب هست و بـه معنای باب این طایفه محسوب مـیشده اما بدلیل همبستگی شدید تیره سهونی با یکدیگر این تیره ورودیهای خود را باب نمـی نامـیدهاند و آنـها را نیز از خود محسوب مـیکردهاند ، شواهد بر آن هست که این تیره نیز درون زمان حکومت محمد تقی خان که تا پایـان عمر علیرضا خان بـه این طایفه اضافه شدهاند.
2-تیره شـیخ :از ۵ اولاد تشکیل شدهاست، کـه عبارتند از ۱. اولاد جنت 2-اولاد کری وند 3-اولاد کندی وند 4-اولاد علی مردان 5-اولاد جمال
2-طایفه باورساد: یـا باورصاد، طایفهای از شاخه چهارلنگ ایل بختیـاری، از باب کیـان ارثی و یکی از طوایف زیرمجموعه بزرگ طایفه سهونی مـیباشد طایفه باورساد، از ۱۰ تش، تشکیل شدهاست کـه عبارتند از
1-شفیع خان 2-هلیلی 3-خواجه 4-تالپاوند 5-گنج علیوند 6-شنگی 7-ور محمود 8-مترک 9-کور کور 10-کرشـهی 3-طایفه ممبینی تیره ای از طایفه ٔجانکی گرمسیر ایل چهارلنگ بختیـاری مـی باشد.که بـه چند تیره تقسیم مـیشوند عبارتند:
1-داودی 2-پتکی 3-شاه امـیری 4-ملاعوض 5-اولاد6- ممبینی دودانگه 7-تیقنی 8-صالحی 9-محمد کاظمـی 10-شـهریـاری 11-ملازکی 12-کربلایی 13-ممبینی کاگه ودشت گل وچهارقاش14-دم ابی 15-عبداله وعبدل 16-گرزی
4-طایفه کاهکش(کهیش): کَهیَش یـا کاهکِش کـه در برخی متون کَهکَش هم ذکر شدهاست، یکی از طوایف ایل سهونی، از باب کیـان ارثی و از شاخه چهارلنگ ایل بختیـاری محسوب مـیشود طایفهٔ کهیش، یکی از شاخههای اصلی سِهونیها است. سهونیها طوایف بزرگی از عشایر بختیـاری هستند کـه شفیع خان وزیر محمدتقی خان، برآنـها حکومت مـیکرد. شفیع خان همـه ساله بـه نمایندگی از سوی محمدتقی خان، مالیـات طوایف بختیـاری را جمع آوری مـیکرد و بیشتر اوقاتش را صرف حل و فصل امورمـی کرد. سرزمـین گرمسیر بختیـاری بین دو سرشاخهٔ هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم و بستر رودخانـهٔ کارون آنـها را از هم جدا مـیکرده کـه چهارلنگها درون سمت راست و هفت لنگها درون سوی چپ قرار داشتند. درون این دوران سهونیها، درون اَندِکا، شیمبار و شِلال سداشتند و سپس بـه علت وابسته بودن بـه خان چهارلنگ از کارون گذشته و در نواحی گلگیر و آسماری استقرار یـافتند. درون زمان محمدتقی خان از خوانین قدرتمند چهارلنگ کِنرسی این مرزبندی تغییر کرده و چهار لنگها و از جمله سهونی ها از اَندیکا کوچ کرده و در محدودهٔ گُلگیر و آسِماری مستقر شدند. سهونیها بعد از عبور از کارون بـه منطقهٔ آسماری کوچ کرده و در نقاطی همچون آب بیدی تمبی، پنبه کار، پاریـاب پاگچ، چوسر و دِه گَهِ دَرِه گامـیشی مسکن گزیدند کـه بقایـای جایگاه آنـها هنوز پابرجاست. بعد از دستگیری محمدتقی خان توسط منوچهرخان معتمدالدوله گرجی، سهونیها از کارون گذشته و خود را تحتالحمایـهٔ جعفر قلی خان و مـیتی خان قرار دادند. زمانی کـه چهارلنگها از زمـین هفت لنگها بیرون رفتند، از آنجا کـه خوانین دورکی بودند و طایفهٔ سِهونی هم خواستار ماندن با خوانین بودند، روی زمـین هفت لنگها ماندند و سرجمع دورکیها شدند. این طایفه از نُه9 تیره تشکیل مـیگردد کـه عبارتند از:1- موگویی 2- تاتِه3-، کََـلو4-، کایِِِد 5- جوبِر6- جِمالدین، 7-اُستاجدین (اُستاژدین)8- زونیستََرم 9-عَلامُحَمَدی. ظاهراً منظور از علامحمدی، طایفهٔ آلِ مَهمـید هست که خود آنـها معتقدند اصلشان از اطراف ایذه هست و کَهیَش نیستتد کـه این هم با تغییر محل زندگی ایل سِهونی از اندِکا بـه سمت آسِماری مطابقت دارد. لازم بـه ذکر هست که درون اختلافات محلی بین دوطایفهٔ کَهیَش و باوِرصاد کـه در ابتدای سالهای دهه یِ ۱۳۳۰ رخ داد، آل مَهمـید بنا بـه همان وابستگی طایفهای، از طایفهٔ کَهیَش جانبداری د و حتی یکی از آنان هم کشته شد. گرمسیر طایفهٔ کهیش راکِه، سُلطان آباد، پِرچَک، قِبلَهی بالا و پائین، چشمـه علی کایدان، آقُلیـا، کویرستان، چَم آسیـاب، آب اَنجیرَک، تَنگِ مُشکی، تَنگِ مو، لادِرازی، آبِهار، چال اَستَران، چِه درخت، دَرِهمـیشی کـه همگی درون حومـهٔ شـهرستان مسجدسلیمان واقع گردیدهاند. همچنین سردسیر آنـها خُربِه، توف سَفید و کِفتِ بَرد درون استان چهارمحال و بختیـاری است
زبان
زبان مردمان این ایل پارسی دری ( دربار ساسانی) است . کـه تنـها زبان اصیل باقی مانده قبل از قاطی شدن با اعراب هست که هرگز از بین نخواهد رفت چرا کـه اکنون بیش از 5 مـیلیون نفر درون سراسر دنیـا بـه این زبان البته گویش پارسی سخن مـیگوید . درون فراگیری این زبان هیچ گونـه نوشته ای وجود ندارد و از بـه بـه فرزندان منتقل مـی شده هست . ولی اکنون افرادی هستند کـه کتابهایی را به منظور نگه داشتن این گویش اصیل چاپ کرده اند. پارسی دری برادی هم دارد کـه آن پارسی پهلوی هست که این گویش با گویش پارتی ها ( خراسانی های قدیم و زبان اشکانیـان) قاطی شده هست که فرقی نمـی کند و تنـها تفاوت آنان بـه تلفظ واژه ها برمـیگرد و نـه چیز دیگر . پارسی درون در ادای واژه هایی جمع فتحه بالای واژه ها را بـه گ تبدیل مـی کند مانند دُر ( ) درگل ( ها ) زن = زنگل ( زن ها( و... درون ادای حروف تفاون وجود دارد مانندق = خ و دراین گویش حرف ق جایی ندارد و در بیشتر مواقع درون واژه های موجود درون این گویش بـه خ تبدیل مـی شود
.
پوشاک
لباس مردان بختیـاری 3 قسمت است 1-چوغا یـا چوخا ( لباس بالا تنـه) 2- کلاه 3- شلوار دبیت
1-چوغا یـا چوخا :دارای نقش و نگار هایی هست سیـاه و سپید کـه از روی پاسارگاد، قبر کورش بزرگ ساخته شده هست و بیـان گر پیروزی سپنتا مـینو بر انگره مـینو (آیین زرتشت سپنتا مـینو = فرشته نیک و انگره مـینو = اهریمن) است بـه طوری کـه خطهای سپید سپنتا مـینو ، از پایین بـه بالا مـی آیند و خظ های سیـاه کـه بیـانگر انگره مـینو هست از بالا بـه پایین مـی آیند و بیـان گر پیروزی نیکی بر شومـی هست
2-شلوار دبیت: که دمپاچه های بسیـار گشادی دارد و زیبایی ویژه ای را بـه مرد بختیـاری مـی بخشد نشاندهنده مرد بختیـاری هست که با تفنگ بسیـار زیبا تر نیز مـیشود. مردان این ایل کلاهی بـه رنگ سیـاه و یـا سپید بر سر مـی گذارند
پوشاک بانوان
پوشاک بانوان بسیـار شبیـه بـه پوشاک زنان شمال کشور هست البته با اندکی تفاوت درون رنگ و تزئینی ها . کـه در ایل بختیـاری زنان سنگ ها ، سکه ها و طلا های گران قیمت را بـه آن مـی چسبانند و آن را بـه دور سر مـیبندند . این مزین کـه لچک نام دارد بیـانگر بختیـاری بودن است.
روسری: این زنان کـه مـینا نام دارد بـه آیین زرتشتی باز مـیگردد . چرا کـه روسری از قبل از اسلام نیز وجود داشت . دامن زنان این ایل هم مانند شلوار مردان دمپاچه گشاد هست و دارای رنگ های متنوعی مـیباشد کـه به آن دامن قری مـیگویند.
رسومات
از رسومات این ایل شاهنامـه خوانی را مـی توان نام برد کـه اکنون دیگر وجود ندارد و به چندین سال پیش باز مـی گردد رسومات این ایل مانند بسیـاری از ایرانیـان هست و حنا بنداعقد و ن و ... در عروسی بـه چشم مـی خورد بعد از عروسی هم آیینی وجود دارد کـه به آن تاز مـی گویند جوانانی از این ایل با سوار شدن بر اسب درون دره ها و دشت ها ضمن مسابقه ، تیر اندازی نیز مـی کنند درون این ایل شکار و شکارچی جای گاه خاصی دارد بـه طوری کـه در هر جا کـه بودند جانوران آنجا را که تا مرز نابودی مـی بردناند بـه طوری کـه رضاشاه پهلوی عده ای را از ارمنستان بـه گهرو استان چهار محال و بختیـاری آورد که تا به این مردمان کشاورزی یـاد دهند. چهارشنبه سوری و 13 بدر را جشن مـی گیردند و هرگز رسومات دیگر را فراموش نمـیکنند.
جایگاه خان خان یـا رئیس تش ( طایفه - تیره) که اکنون و جود ندارد به منظور مردمان فرمانروایی مـیکرد و جایگاه ویژه ای دارد بـه طوری کـه تمام دعوا و جنگ ها را مـیتواند خاموش یـا بـه راه بیـاندازد . آخرین خان آقاجعفر قلی خان خان ایل بابادی بود کـه متاسفانـه درون حدود چند سال پیش فوت کرد
پوشاک زنان بختیـاری :زن بختیـاری درون همـه کارهای زندگی دوشادوش مرد پیش مـی رود هم درون جنگ ها وارد مـی شود هم درون بزم ها و مـیدان ها و هم درون گشاد و بست کارهای خانوادگی و ایلی زنان ایل بختیـاری فوق العاده پای بند پاکی و تقوی هستند. کمتر از چادر استفاده مـی کنند ولی درون پوشیدن شلوار افراط مـی نمایند. به منظور هر شلوار تقریباً هفت متر پارچه مصرف مـی شود.
هر زن بختیـاری بیش از پنج شلوار روی هم مـی پوشد شلواری کـه روی همـه شلوارها مـی پوشد اغلب مخمل سیـاه یـا آبی هست که حاشیـه تحتانی آن را با سکه های نقره ای تزئین مـی کنند. هر زن بختیـاری حتما کلاه مخصوص از مخمل کـه با مـهره های کوچک و الوان به نام منجوق زینت مـی یـابد و لَچک نام دارد بـه سر داشته باشد.
سایر پوشاک زنان شامل مـینا یـامُقنا (مقنعه) است کـه شبیـه ساری زنان هندی مـی باشد. زنان قسمتی از مـینا را بـه لچک سنجاق مـی کنند و بقیـه اش را روی شانـه ها و پشت سر مـی اندازند. همچنین پیراهن دراز کـه تا مچ پایشان امتداد دارد نوعی گیوه ظریف به نام گیوه ملکی سبز بـه پا مـی کنند.
زینت زنان:زینت زنان عبارت هست از گردنبندو قاب قرآن نقره یـا چرمـی کـه به بازو مـی بندند و حنای زیـادی به منظور رنگین گیسوان و ناخن های دست و پا استعمال مـی نمایند.
زن بختیـاری درون همـه کارهای زندگی دوشادوش مرد پیش مـی رود هم درون جنگ ها وارد مـی شود هم درون بزم ها و مـیدان ها و هم درون گشاد و بست کارهای خانوادگی و ایلی و از مـیان همـه کتابها شاهنامـه فردوسی را بسیـار دوست مـی دارند و در نوبهار و مـیهمانیـها با آواز بلند و آهنگ ویژه مـی خوانند و کمتری پیدا مـی شود کـه با شاهنامـه آشنایی نداشته باشد و چند بیتی از بر نداند همـین آشنایی با آیین و فرهنگ کهن، بختیـاری را از جاهای دیگر ممتاز کرده هست و زن بختیـاری جز شوهر خودش مرد دیگری را بـه شمار نمـی آورد بدین رو زنان بیشتری و اکثریت قریب بـه اتفاق گشاده رو هستند. تنـها چارقد بنام (مـینا) به سر دارند کـه سر و گردن آنـها را مـی پوشاند.چادر را هم درون وقت مـیهمانی یـا گردش بـه سر مـی اندازند درون ایل نشین ها زنان بـه همان سربنده بسنده مـی کنند اما آنـها کـه روستانشین هستند چادر، مـینا و حتی روبنده دارند. اما شرم با حجاب و در پرده بودن توفیر دارد. چه شرم و آزرم یکی از صفتهای بسیـار پسندیده ایرانیـان هست زنان بختیـاری هم بیشتر شرمگین هستند و این شرم بـه زیبایی و گیرایی زن مـی افزاید. درون نوشته های پهلوی درباره زن سخن بسیـار رفته و یکی از صفتهای خوب زن را شرمگینی دانسته اند.
شیوه لباس (رَخت) پوشیدن و نوع و جنس آن : رخت پوشیدن و نوع و جنس آن درون بختیـاری چه زنان و چه مردان ویژه خود آنان مـی باشد. زنان دلبستگی بسیـاری بـه زیبایی و دوخت و جنس و رنگ رخت دارند. رخت آنان با آنکه هم از نظر بها و هم از نظر وزن سنگین هست اما از آن سرپیچی نمـی کنند. زن بختیـاری با آن کـه کار بسیـار دارد از آرایش و پیرایش خود دست برنمـی دارد.
کُلاهک بانوان بَختیـاری: کلاهک بانوان بختیـاری از پارچه های الوان و مخمل دوخته مـی شود برش آن دو تکه ای هست یکی پشت و دیگری درون بالای سر قرار مـی گیرد. بخش پشت سر، پارچه ای بـه شکل نیم دایره هست که دنباله ای پهن دارد و این دنباله که تا به نزدیک پایین گردن مـی رسد. روی خط نیم دایره را پارچه ای بـه پهنای چهار انگشت،بهگردانده و دوخته اند(این قسمت بر روی سر و در حدود بالای پیشانی قرار مـی گیرد و بر آن، زر و زیور و سکه های تزئینی فراوان منجوق دوزی مـی کنند بر گوشـه های کلاهک، بندی دوخته اند کـه به زیر چانـه مـی اندازند که تا کلاهک بر روی سر استوار باشد.
روسری بانوان بختیـاری: روسری زنان بختیـاری کـه مشـهور بـه مـیناست، یک روسری کم عرض درون حدود یک متر و طول سه متر و نیم هست که روی کلاهک بر سر مـی نـهند. رنگ آن همـیشـه ساده(بدون گل و بوته) ولی الوان هست طول مـینا را معمولاً چند بار درون پشت سر که تا مـی زنند(به طوری کـه چندلا مـی شود) و یک بار آخرین قسمت مـینا را درون جلوی صورت از زیر چانـه مـی گذرانند و گوشـه آن را درون کلاهک(که زیر مـینا دارد) با سنجاق محکم مـی کنند. درون این حالت روسری درون پهنای خود بر روی و جلوی بدن و همچنین درون پشت سر و کمرگاه افتاده هست و درازی بخش پایین مـینا(که به منظور قشنگی مملو از سکه های تزئینی است) گرداگرد بدن درون حدود کمرگاه جلوه گری مـی کند ضمناً به منظور این کـه مـینا از سر نیفتد با منجوقهای بلند آن را بـه کلاهک درز مـی گیرند و همچنین رشته ای تزیینی متشکل» از منجوقها و سکه های تزیینی از زیر چانـه مـی گذرانند و از دو طرف درون بالا بر روی مـینا و کلاهک محکم بند مـی کنند. روسری مـینا با طرز بسته شدن آن بر سر، وضعیتی خاص دارد و ویژه بانوان بختیـاری هست و درون نزد بانوان دیگر ایرانی مرسوم نیست.
پیراهن بانوان بختیـاری: پیراهن بانوان بختیـاری دارای برشی ساده است. آ ستینش راسته و با زیر بغلی یقه آن گرد و جلو باز است. قد آن که تا به وسط ساق پا مـی رسد و در پهلو از پایین دامن که تا حدود کمر و گاه اندکی پایین تر چاک دارد. جنس پارچه از ساتن رنگی و اغلب بدون گل و بوته مـی باشد. گاهی بر دامن آن درون جلو، تزییناتی از نوع پولک و زر یـا سکه های تزیینی تعبیـه مـی کنند. (پوشیدن این نوع پیراهن ها درون نزد بانوان فارس (قشقایی ها) نیز مرسوم است.
تُنبان (شِلیته) بانوان بختیـاری: تنبان، شلیته ای لیفه دار و پرچین هست (مقدار پارچه آن از شش متر کمتر نمـی باشد) این تنبان، همـیشـه از مخمل های خوشرنگ و الوان و گاهی درون زمـینـه خود گل و بوته دار تهیـه مـی شود.
یَل (کُت) بانوان بختیـاری: بانوان بختیـاری، یلی نیز دارند کـه بر طبق معمول از مخمل گلدار یـا ساده، گاهی با سر دست مزین و با یقه ای ایستاده و گاه خوابیده مـی باشد و در جلو با دکمـه بسته مـی شود و آن را بر رراهن مـی پوشند.
چادر بانوان بختیـاری: پوشش دیگری کـه وضع بانوان بختیـاری را مشخص مـی کند انتخاب چادر آنان هست این چادر از جنس پارچه توری و گاه مزین بـه تارها و نقش ها و حاشیـه های مزین هست و همچنین سراسر کناره های چادر اغلب دارای زر و زیور و سکه های تزیینی مـی باشد. هیئت عمومـی زنان بختیـاری با این پوشاک و چادر توری و تزیینات آن یـاد آور پوشاک دوران گذشته و استفاده جویی از همجواری با دیگران است.
پاپوش بانوان بختیـاری: ش پاپوش بانوان بختیـاری، گیوه هایی از نوع گیوه های شیراز هست که درون محل تهیـه مـی شود و یـا از اصفهان و شیراز فراهم مـی گردد و زن و مرد از آن استفاده مـی کنند. ضمناً نباید فراموش کرد کـه به علت تأثیر همجواری از مورد استفاده قرارکفش های شـهری با کفش های دوخت محلی بـه تقلید از کفش های شـهری دریغ ندارند.
جامـه های زنانـه: زنان روستایی کـه رفت و آمد چندانی بـه شـهرها ندارند و دور از عادات و آداب بـه سر مـی برند کمتر درون معرض یورش و تغییر و تحول جامعه شـهری قرار گرفته و سنت های کهن بومـی را شکسته اند بلکه از گذشته بـه همان روش ایلی هنوز طرح و شکل جامـه هایشان بر جا مانده و اینک نیز همان پوشکهای قدیمـیشان را درون بر مـی نمایند بـه جز اینکه گاهی جوانترها بـه جای سربند روسری بـه سرشان بسته و پیراهن شـهری بـه تن مـی کنند. ما جامـه های بومـی زنان بختیـاری را درون زیر یـاد آور مـی شویم:
جومـه(پیراهن): پیراهنی هست آستین بلند مچ دار کـه پیش اش چاکدار بوده و سه دکمـه بر آن مـی دوزند بالاتنـه و دامنش صاف و بدون چین مـی باشد. بلندی آن که تا زیر زانو مـی رسد و دو طرف پایین دامنش آن را بـه اندازه ۲۰ سانتی متر چاک مـی دهند و بیشتر آن را از پارچه های زمـینـه سرخ و سبز و مشکی و سرمـه ای ساده و گلدار مـی دوزند.
فُرم: پیراهنی هست که بالاتنـه اش که تا کمر ساده بوده دامن آن که تا زیر زانو مـی رسد و چینـهای ریزی دارد و آستین هایش نیز بلند و ساده و بدون مچ مـی باشد.
شوال فری: شوال فری نزدیک بـه ۱۰ متر پارچه مـی برد کـه آن را ۱۰ تخته کرده و به هم مـی دوزند و در لیفه اش بند تنبان مـی اندازند و به پا مـی کنند. از این شلوارها دو که تا در روزهای معمولی بـه پا کرده و زیر آنـها پاکش مـی پوشند.
پاکش: شلواری هست که از پارچه ارزان قیمت معمولی مانند زیر شلواری مردانـه دوخته شده و از زیر شلواری قری آن لر بـه پا مـی کنند درون روستاهای دیگر بختیـاری بـه پاکش، نظام نیز مـی گویند.
مـینا: از پارچه های نازک حریر مانند بـه رنگ های آبی، زرد، سرخ و بنفش چهار متری مـی گیرند و آن را که تا کرده دور سر مـی بندند بـه طوری کـه یک سر آن آزاد بوده و به پشت رها مـی شود. روی مـینا دستمالی نیز مـی بندند و در مواقع مـهمانی و مسافرت روی آنـها چادر نیز بـه سر مـی اندازند.
کُلج: کتی هست که از پارچه های مخملی رنگین مانند کت های زنانـه معمولی مـی دوزند و به لبه های آن را یراق یـا سکه مـی دوزند. این کت را رراهن مـی پوشند. با این لباس همـیشـه گیوه بـه پا مـی کنند. زنـهای پا گچی معمولاً هنگامـی کـه جوم درون تن دارند زیر آن شلوار قری پوشیده و مـینا بـه سر بسته و کلج درون برمـی کنند و پای افزارشان با این لباسها گیوه مـی باشد. اما هنگامـی کـه فرم درون بر دارند زیر شلواری معمولی بـه پا کرده و روی فرم بافتنی پوشیده و به سرشان روسری مـی بندند و کفش شـهری بـه پا مـی کنند.
لَچک (کلاهک: (کلاهی هست که درون زیر مـینا قرار مـی گیرد و با پشت سوزنی بـه مـینا متصل مـی گردد. اندازه دقیقش ۲۵*۱۰ سانتی متر هست دو بند دارد کـه در زیر گلو بسته مـی شوند و زیر لچکی بـه قسمت گره خورده آنان وصل مـی گردد. درون جلوی آن اشرفی مـی دوزند بر روی آن منجوق و الماس نما (نگین های کوچک و الوان) مـی دوزند.
زیر لچکی (بنایی): سکه های طلا با نقره را بـه هم جوش و در زیر گلو لچک متصل مـی کنند.
بند سوزن (سیون بن:( برای محکم مـینا بر روی لچک مورد استفاده قرار مـی گیرد کـه به شکل های مختلف مـهره، گیوه سنجاق دیده مـی شود معمولی ترین آن بـه شکل مـیوه هست که بنا بـه استطاعت مالی و قدرت اقتصادی هر فرد از گویـهای رنگین یـا گیره هایی از جنس طلا و نقره انتخاب مـی شود.
دستمال (شده( :دستمال چهارگوش مشکی ابریشمـی هست که درون واقع مـی توان آن را نوعی پیشانی بند بـه حساب آورد. آن را بر رشانی بسته و از روی دو گوش نیز مـی گذرانند و در پشت سر دو طرف آن را بـه هم گره مـی زنند. درون جلوی این دستمال کـه به هنگام استفاده آن را چند تار چند لایـه مـی کنند دو گوی نقره ای ریشـه دار وجود دارد کـه به آنـها گوی سر دستمال مـی گویند.
شلوار قری: به صورت دامنی بلند و چین دار دوخته مـی شود. معمولاً به منظور تهیـه آن از رنگهای شاد استفاده مـی گردد و در حدود ۱۲-۶ متر پارچه به منظور دوخت آن لازم است. در قدیم به منظور تهیـه شلوار قری از مخمل استفاده مـی د. امروزه بـه خاطر گرانی مخمل و همچنین پارچه زیـادی کـه برای فراهم شلوار قری لازم هست از چیت استفاده مـی شود کـه قیمت و هزینـه تمام شده آن حتی اگر از چیت باشد بسیـار زیـاد است.
پیراهن لری: پیراهن راسته ای هست که درون دو طرف آن دو چاک دارد طول آن حدود ۵۰ سانتی متر هست که روی شلوار قری پوشیده است.
گیوه ملکی: نوعی گیوه محلی هست که امروزه چندان استفاده ندارد بـه علت استفاده از کفش های شـهری جوراب آنـها نیز بیشتر پشمـی هست ولی رفت و آمد بـه شـهر و همجواری با شـهرنشینان باعث شده کـه امروزه از جورابهای شـهری بیشتر استفاده شود.
خالک (مـیخچه( :شیئی کوچک بـه اندازه دکمـه کـه جنس آن از طلا یـا نقره هست و دماغ (بینی) را کرده و از رو بـه یک طرف آن وصل مـی کنند. امروزه چندان مورد استفاده قرار نمـی گیرد. گوشواره انگشتری،
النگو: همانند زینت آلات شـهری هاست. آنـهایی کـه ثروتمندترند از نوع جنس طلا استفاده مـی کنند وانی کـه در رده های پایین تر قرار دارند از گوشواره های مـهره ای، النگوهای برنجی و لاکی و بدل استفاده مـی نمایند. انگشتری های آنان معمولاً از عقیق هست ولی آنـهایی کـه متمول تر هستند از فیروزه و طلا هم برخوردارند.
بازوبند: نواری پارچه ای هست که درون قدیم به منظور تهیـه آن از پشم شتر استفاده مـی د. روی آن سکه های طلا، نقره با سنگ های تزیینی (عقیق، فیروزه) و همـین طور سکه های گوشـه کرده و دسته دار وصل مـی کنند. عموماً به خاطر دوری از چشم زخم آن را استعمال مـی د.
مـیلپا (خلخال): مـیله نقره ای هست که یک طرفش باز مـی شود و بر روی مچ پا قرار مـی گیرد جنس آن از طلا یـا نقره و یـا مس مـی باشد. این مـیله بـه راحتی قابل کوچک و بزرگ شدن هست به طوری کـه در روی هر پایی بـه راحتی قرار مـی گیرد.
برخی نظریـات راجع بـه خاستگاه بختیـاری ها خاستگاه نژادی بختیـاری ها درباره خاستگاه بختیـاری ها، بطور کلی دو نظریـه وجود دارد. جمعی از پژوهشگران و مردم شناسان آنان را ایرانی الاصل مـی دانند. زبان و برخی از عادات و رسوم، برهان اصلی آن دسته را تشکیل مـی دهد. از آن جمله " لوریمر " یکی از مستشرقین دربارهً زبان و لهجه بختـیـاریـها بـه پژوهش پرداختـه است. براساس مشخصات جسمـی و روحی و عادات، آنـها را ایرانی الاصل مـی داند و معـتـقـد هست که پناهگاه کوهـستانی آنـها، از حملهً اعراب مصونشان داشته است.
ایرج افشار نیز چـنیـین نـتـیجه ای گرفته و افزوده هست : " لباس زنان بخـتـیـاری شباهت زیـادی بـه لباس زنان زرتـشـتی دورهً ساسانی دارد و زبان بخـتـیـاریـان بـه زبان پهلوی زمان ساسانـیـان نزدیک هست و از واژه های عمومـی ترکی و عربی بهره نمـی گیرند. " او درون جای دیگر آورده هست که بخـتـیـاریـان از نـژاد پارس هـستـند کـه در سده های ششم و هـفـتم قبل از مـیلاد با ایلامـیان درآمـیخـته و نـژاد واحدی را بوجود آوردند.
سفارت روس، بارون دوبد کـه در زمان محـمد شاه بـه بخـتـیـاری سفر کرده هست نیز براساس زبانـشان بر این باور هست که آنـها ساکنان اصلی این خاک هـستـند. وی آنـها را " قوم لر " دانسته کـه همراه با لک ها و کردها، سه شعـبه اصلی نـژاد زند را تـشکیل مـی دهـند. بـه علت ایرانی الاصل بودن بخـتـیـاریـها، این قـبـیله بخـشی از کتاب قوم لر آقای امان اللهی را تـشکیل داده است. دسته ای دیگر بخـتـیـاریـها را غـیر ایرانی دانـسته اند. شیـندلر، آنان را غیر ایرانی کـه تـبارشان بـه ترک ها و مغـول ها مـی رسد و بـین سالهای 1900 - 2900 قـبل از هـجرت بـه ایران آمده، دانسته است. او به منظور اثـبات ادعـای خویش بـه مقـیـاس جمجمـه سر آنـها اشاره دارد کـه با ایرانی ها فرق دارد.
مورخان یونانی، بخـتـیـاریـها را یـونانی الاصل کـه همراه با اسکندر مقدونی بـه ایران آمده اند دانسته و نوشته اند، چون ایرانـیـان بـه آنان مـی گفـتـند شما پـیروز نـشدید، بلکه بخت شما را یـاری کرد، بـه همـین خاطر بـه بخـتـیـاری معـروف شدند. نـیکزاد، نویـسندهً محلی بخـتـیـاری نـیز بعد از ذکر روایـات مخـتـلف نـتـیـجه مـی گیرد کـه : " روی هم رفته از تمام این نوشته هاو آثار و اسناد تاریخی استـنـباط مـی شود کـه بخـتـیـاریـان از ایرانـیـان اصیل و با اکراد و الوار از ریشـه و نژاد و زبانشان نـیـز همان پهلوی است
بطور کلی ازدواج درون قوم غیور بختیـاری بـه پنج صورت ختم بـه خیر مـیگردد .
1-ازدواج ناف بـه ناف2-خون بس 3-ازدواج فامـیلی 4-ازدواج گابه گا5- ازدواج هم بهری
مراسم عروسی بختیـاری از ابتدا که تا انتها:
اول:زون گشون (بله گفتن ) زون گشون یـا بله گفتن: کـه با هدیـه بـه پدر و توسط اقوام داماد همراه مـی باشد این هدیـه بـه معنی آن هست که قبول کرده که تا پیرامون خواستگاری از ش صحبت نمایند ، چنین هدیـه ای معمولا یک راس قاطر و یـا تفنگ و یـا چیزی مشابه مـی باشد کـه سر انجام بعد از عروسی بـه عروس بخشیده مـی شود ، بعد از بله گفتن ، پارچه لباس را بـه عنوان هدیـه بـه مـی دهند کـه به آن (بله بندون)مـی گویند
دوم: دست بوسون (شیر نی خوردن(: پس از آن کـه خانواده داماد اجازه صحبت از سوی خانواده را یـافتند ، با هماهنگی قبلی روز وساعت نیکی را بر مـی گزینند که تا با آمادگی کامل و به همراه افراد فامـیل وطایفه و عده ایی از بزرگان سواره و پیـاده با نواختن ساز ودهل وبه همراه داشتن چندین راس کشتی و سایر وسایل پذیرایی کـه کلملا بـه عهده داماد مـی باشد بـه سوی خانـه پدر عروس رهسپار مـی شوند ، و بیشتر اوقات ان پیشاپیش توسط یکی از جوانان فامـیل داماد فرستاده مـی شوند درون طول این راه خانواده ی داماد و همراهان بـه سوار بازی و شلیک تیرهای هوایی و شادی کنان و خواندن آوازی بـه نام ( دوالالی ) کـه نوعی سرود و آهنگ شادی هست که درون ادامـه چندین بیت از آن را بر روی کاغذ مـی آورم توسط زنان و ان ایل بـه هنگام برگزاری مراسم عروسی خوانده مـیشود و در پاره ای مواقع همراه با (کل و گاله) زنان و مردان جوان ایل کـه منظره بسیـار بدیع وخاطره انگیزی را درون ذهنـها تجسم مـی نمود و به کل وگاله معروف هست مـی پردازند، وپس از رسیدن بـه نزدیکی خانـه پدر عروس از آنان استقبال بـه عمل مـی آورند ،سپس پدر داماد و عروس بعد از تعارفاتی چند وارد مذاکره شده و هر یک از نزدیکان خود بـه شور مـی نشینند ، وپس از تبادل نظر پیرامون مسائل مادی از قبیل حق شیر (شیربها) و پشت قباله (مـهریـه) مباحثی مطرح و سرانجام و با وساطت بزرگان و ریش سفیدان طایفه ، طبق سنت حسنـه اسلام بـه توافق مـی رسیدند البته درون مورد شیر بها )حق شیر( غالبا واسب و قاطر و گار وغیره و بعضی مواقع علاوه بر وجه نقد ئ ملک و باغ نیز بـه عنوان پشت قباله مـهریـه مطرح مـی شده ، ولی مبلغ مورد توافق نـهایتا با توجه و مقتضیـات زمان بسیـار ناچیز بود ،اما مـیزان حق شیر صرفا بستگی بـه چشم و هم چشمـی و دور و نزدیکی فامـیل داشت اگر طرفین از دو طایفه بودند ، بدیـهی هست که مبلغ مورد توافق و یـا تعداد ان و حیواناتی کـه بابت (شیربها) درون نظر گرفته مـی شد رقم قابل ملاحظه ای را تشکیل مـی داد ، وبعد از توافق نـهایی ، حاضران دست پدر عروس را مـی بوسیدند و به همـین منظور این مرحله را )دست بوسون( نام گذاری کرده اند پس از نوشتن صورت مجلس و رد وبدل شدن وجوه مورد توافق صورت مجلس وشناسنامـه را پیش یک نفر کـه از سوی طرفین بـه عنوان معتمد انتخابمـی شد مـی گذاشتند و تا هنگام عروسی ، سپس با حضور افراد ذینفع و در موعد مقرر تحویل داده مـی شدند ، درون طول نامزدی هر گاه داماد جهت سرکشی و احوال پرسی بـه خانـه نامزد (عروس) عزیمت مـی کرد هدایـایی از قبیل سکه های نقره و گاهی طلا و پارچه و یـا روسری بـه همراه مـی برد ، اگر پیش از عروسی مصادف با عید نو روز مـی شد مادر و داماد غذایی از برنج و گوشت و غیره تحت عنوان )آش عیدی( به خانـه عروس مـی بردند. متاسفانـه غالبا این سنت ها مـی روند که تا در زیر غبار زمان پنـهان گردند وبرخی نیز کما بیش رایج هستند ، اما بـه تدریج بـه کهنگی گراییده اند و این فرهنگ پر بار مـی رود که تا با بی مـهری و کم التفاتی از صفحه ذهنـها محو گردد و غروب حیـات خود را نیز بـه نظاره بنشینند . بعد از آمادگی داماد و تبادل نظر لازم و هماهنگی با خانواده عروس و تدارک نسبتا وسیع ، داماد و یـا برادر او درون بین ظایفه هایی کـه به نوعی با آنـها وابستگی دارند مـی روند و به جمع آوری (اوزی) مـی پردازند ، مردم نیز و بز وغیره را بـه او بـه عنوان هدیـه مـی دهند ، از این رو ان کشتی عروسی و گاهی خیلی بیشتر از تعداد مورد نیـاز فراهم مـی گردد ، این امر باعث مـی شد که تا در آغاز زندگی مشترک با فشار بار مالی مواجه نگردند ، و این یکی از سنتهای حسنـه و کم نظیری هست که درون این ایل پایدار مانده و جزیی از فعالیتهای فرهنگی واجتماعی آنان محسوب مـی گردد. درون این هنگام با جمع شدن افراد فامـیل و طایفه های وابسته سوار و پیـاده زن ومرد همراه با ساز ودهل ، درون حالی کـه ان ( بار اوزی) و سایر بار وبنـه ای کـه تهیـه گردیدهتوسط چند نفر جوان پیشاپیش روانـه خانـه پدر عروس مـی کنند ، بعد از صرف غذا و سایر مراحل و در هنگام باز گشت یک تکه قند یـا شاخه نباتی بـه رسم شیرنی زندگی توسط برادر عروس بـه کمر او بسته مـی شود ، آنگاه او را بر مادیـانی اصیل سوار مـی کنند و در حالی کـه چادر سفیدی بر سر دارد و دستمالی روسری کـه از جنس حریر یـا ابریشم بر روی سرش مـی اندازند کـه به آن )سر انداز ) یـا ( ری برقه( مـی گویند که تا صورت او را هم بپوشانند آن گاه پسر بچه خرد سالی را بر ترک او سوار مـی کنند بـه نیت این کـه ثمره ازدواج و فرزند اولش پسر شود
.
نقش پسر و عموما مرد درون اقتصاد و فرهنگ پدر تباری جامعه ایلی ، تاثیر بسزایی دارد و در تمام سطوح مختلف محسوس مـی باشد ، درون مـیان راه و به هنگام مراجعت بـه خانـه داماد ، درون حالی کـه با تیر اندازی از سوی سواران فامـیل بدرقه مـی شوند ، بعد از طی مسافتی هم سو با نواختن سازودهل و خواندن آواز (دوالالی( توسط زنان و کل وگاله و شلیک تیر های هوایی ، سوارکاران بـه سوار بازی و هنر نمایی مـی پردازند و داماد درون حالی کـه بر اسبی تیز رو و چابک سوار مـی باشد با یک حرکت چست وچالاک ری برقه ( سر انداز) عروس را ربوده و جست وخیز چشم گیری فرار نموده و بقیـه سوار کاران همراه وی را تعقیب مـی نمایند که تا شاید بتوانند سر اندار را از وی بگیرند و چنانچه فردی موفق شد کـه دستامل (سراندار) را از داماد بگیرد ، مجددا همگی فرد گیرنده را دنبال مـی کنند و همـین وضع که تا منزلگاه داماد ادامـه دارد در بین راه چوپانانی کـه در مسیر حرکت عروس و همراهان قرار دارند با آوردن قوچ گله جلو عروس را مـی گیرند ، بـه این منظور کـه فرزند اول پسر شود و در این رهگذر داماد و یـا یکی از بستگان او هدیـه ای کـه غالبا وجه نقد مـی باشد بـه آورنده قوچ مـی دهند و اگر مسافت طولانی باشد ممکن هست این عمل چندین بار تکرار گردد و هر بار آورنده قوچ گله و یـانر هدیـه ایی از سوی داماد و یـا همراهان نزدیک بـه او داده شود . بـه هنگام رسیدن بـه خانـه داماد عروس وارد خانـه نمـی شود ، زیرا مرحله (گرزنون)فرا رسیده و بذون دیـافت هدیـه از سوی داماد و یـا پدر او وارد خانـه وی مـی شود ، سپس مرحله قربانی فرا مـی رسد از این رو یک راس را کـه قبلا بـه منظور قربانی درون پیش پای عروس آماده کرده اند سر مـی برند و کفش عروس را بـه خون آن آغشته مـی نمایند . بعد از صرف شام و یـا ناهارو پذیرایی از مدعوین وقت )روگشون(فرا مـی رسد ، واکثریت دعوت شدگان بنا بـه سنت و توانایی خویش مبلغی را بـه عنوان هدیـه بـه عروس مـی دهند ، درون عوض اگر هدیـه دهنده مرد باشد از سوی عروس یک جفت جوراب ویک عدد دستمال مردانـه متقابلا بـه وی هدیـه داده مـی شود و اما اگر هدیـه دهنده زن باشد یـا باشد جوراب و روسری زنانـه داده مـی شود . بعد از شب زفاف از سوی خانواده عروس غذایی تدارک دیده مـی شود که تا به خانـه داماد ببرند و در انجا صرف شود کـه به آن آش (دم بردگونی (گویند .
پاگشون: چند روز بعد از مراسم عروسی ، فامـیل عروس و داماد آنـها را بـه صرف نـهار یـا شام دعوت مـی کنند و هدیـه ایی نیز بـه فراخور توانایی بـه آنان داده مـی شود . جهیزیـه: علاوه بر مقدار وسایل زنانـه و سایر لوازم ، از سوی پدر کـه معمولاً یک راس قاطر ماده و یـا مادیـان اصیل جهت سواری بـه وی داده مـی شود . هم چنین یک راس ماده بـه منظور استفاده از شیر آن و یک عدد باده)بادیـه( مسی جهت بـه عروس داده مـی شود . این رسم متاسفانـه بـه کهنـهگرائیده و مـیرود و مـیرود کـه برای همـیشـه از بایگانی ذهن ها محو گردد .
گاگریو ها و غمانـه های بختیـاری
سور و سوگ دو پدیده و واقعیت مـهم درون زندگی اجتماعی بشر هست که خاستگاه و مبنای عادات ، رسوم ، باورها و آیین های فراوانی شده اند. این رسوم و سنن کـه با مراحل گذر زندگی اجتماعی درون پیوند مـی باشند ، درون بافتها و ساختارهای سنتی پررنگ تر ، طولانی تر و مفصل تر برگزار مـی شوند. درون مـیان بختیـاری ها نیز کـه هنوز بـه سنن و رسوم گذشته دلبستگی و تعلق خاطر فراوان نشان داده مـی شود ، سور و سوگ جایگاه ویژه ای دارد. سوگ و عزاداری مـهمترین ، عمومـی ترین ، مفصل ترین ،بزرگ ترین ، طولانی ترین ، شلوغ ترین و پرهزینـه ترین رسم و سنت درون مـیان بختیـاری ها قلمداد مـی شود. تجلیل و نکوداشت مقام درگذشتگان درون مـیان بختیـاری ها بسیـار حائز اهمـیت و مورد توجه است. درون این راستا به منظور تامـین این غرض و امر مـهم رسوم و آیین های گوناگونی درون بین آنان متداول شده است. یکی از این رسوم و سنتها «گاگریو خوانی» درون مراسم عزاداری و سوگواری است. گاگریوه ها سروده های حزن آور و غمانـه های جانکاه و غم انگیزی هست که عزاداران و سوگمندان بـه گاه سوگ و ماتم ، بـه همراه شیون و زاری و مویـه و ناله بـه گویش محلی مـی خوانند. درون باره وجه تسمـیه «گاگریو» یـا «گاگریوه » یـا « سرو» و معنا و مفهوم آن مـی توان نظرات مختلفی را ابراز کرد. شاید «گاگریوه » از «گا» گرفته شده باشد کـه ریشـه درون زبان کهن ایران باستان دارد و اصل آن « گات» بـه معنی سرود مـی باشد و «گاگریو» بـه معنای سروده های گریـه آور یـا سروده هایی کـه به هنگام گریـه و حزن خوانده مـی شود. از نگاه دیگر« گا» (گاو)در گویش محلی کنایـه از «بزرگ» و به معنای سروده های طولانی و بزرگ نیز است. زیرا گاگریوه ها و گریـه های سوگ بسیـار طولانی و ادامـه دار است. «گاگریو ها» بـه مفهوم «گو» (گوی – بگوی) و« گریو» یـا « بگریو» ( گریـه کن) در معنای کلی بگو و بخوان و گریـه (گوی و گریو یعنی هم مـی گویند و هم گریـه مـی کنند) نیز مـی آید. درون مراسم سوگواری زنانـه مرسوم هست وقتی زنی چند بیت گاگریو مـی خواند ، زنی دیگر با چند بیت گاگریو پاسخ مـی دهد و زنان گریـه مـی کنند. اشعار فولکلوریک یـا همان ادبیـات عامـیانـه کـه در بین بختیـاری ها اصطلاحاً « بیت » نامـیده مـی شوند (. گاگریوه ها وقتی بسیـار غم انگیز و حزن آلود مـی شوند اصطلاحاً « خون گریو» نیز نامـیده مـی شوند کـه کنایـه از داغ و مصیبتی سنگین ، گریـه ی بسیـار و خون گریستن است. بطور کلی مـی توان گاگریوه ها را بـه دو دسته تقسیم بندی کرد:
1- گاگریو های زنانـه: در مـیان بختیـاری ها بار اصلی سوگواری بر دوش زنان است. زنان با مویـه گری انفرادی و عمدتاً گروهی فضای بسیـار حزن آور و تاثرانگیزی را پدید مـی آورد .معمولاً هر جا سوگ و مویـه گری برقرار هست و زنان حضور دارند ، گاگریوه خوانی مرسوم و متداول است. گاگریوه ها درون شکل سنتی و قدیمـی اش عمدتاً توسط زنان اجراء مـی شد. این نوع غمانـه ها کـه در مجالس ماتم و عزا و یـا بـه هنگام ابراز حزن و اندوه درون یـادکرد از دست رفتن عزیزان توسط زنان و بانوان خوانده مـی شود ، بـه نظر کهن ترین سوگ سروده های بختیـاری هستند کـه در بین تمام طوایف ، مناطق شـهری ،روستایی و عشایری و در مـیان همـه اقشار و طبقات متداول هست و عمومـیت دارد. بطور اجمال مـی توان گفت اکثر زنان بختیـاری طبع شعر داشته و ناخوداگاه بـه موازین شعر عروضی آشنایی دارند. درون مجالس سوگ رسم بر این هست که «یکی از زنان سرشناس و معروف بیت گاگریوه ای مـی خواند ، همـه زنان با ا.و همنوا مـی شوند و آن بیت ، بیت ترجیحی را مـی ماند کـه پس از چند بیت ، مجدداً توسط همـه زنان بازخوانی مـی شود.پس از بیت همخوانی و ترجیحی مجدداً تک خوان بیت یـا ابیـات دیگری را مـی خواند و هم خوانی ادامـه مـی یـابد. معمولاً بعد از خواندن بیت که تا چهل بیت وگاهی کمتر از آن زن دیگری تکخوانی را بر عهده مـی گیرد و این کار ممکن هست در مجالس ترحیم ساعتها بطول انجامد. قابل ذکر هست که درون حین خواندن گاگریو ، زنان بطور هماهنگ و دستجمعی گریـه و شیون سر مـی دهند و بر این اساس مـی گویند گوی و گریو یعنی هم مـی گویند و هم گریـه مـی کنند دراین مجالس کمتر موسیقی عزا یـا ساز (چَپ) نواخته مـی شود و گاگریوه ها بـه همراه موسیقی نیست. هدف و قصد زنان از خواندن گاگریوه ، ابراز همدردی و مشارکت درون سوگواری است.
2-گاگریوه های مردانـه: این قبیل گاگریوه ها کـه توسط مردان « خونده گر» (خواننده) خوانده مـی شوند ، درون مقایسه با غمانـه های زنانـه عمومـیت کمتری دارند و معمولاً درون زمان کوتاهتر و محدودتری خوانده مـی شوند. خوانندگان مرد کـه در قبال خواندن گاگریوه ها وجه و پولی نیز بـه عنوان مزد دریـافت مـی کنند ، بیشتر درون مراسم تشیع جنازه ، سومـین ، هفتمـین ، چهلمـین روز و سالگرد غمانـه خوانی مـی کنند. گاگریوه خوانی مردان درون بختیـاری از شیوه مداحی رایج درون مناطق شـهری الهام گرفته و گسترش پیدا کرده هست و بـه یک شغل و حرفه تبدیل شده است. گاگریوه خوانی مردان توسط خوانندگان محلی و معمولاً با موسیقی نیز همراه است. موسیقی عزا درون بختیـاری اصطلاحاً ساز)چَپ ( یـا وارونـه نوازی نامـیده مـی شود کـه هماهنگ با غمانـه خوانی نواخته مـی شود. ساز چپ آهنگ حزن آور توشمال هست که این بار دهل و سرنا (کَرنا) مردم را بـه حزن و اندوه دعوت و تشویق مـی کند.
در مجالس عزاداری خوانندگان اشعاری بـه گویش محلی مـی خوانند و حاضرین درون مجلس صرقاً بـه نغمـه و اشعار گوش مـی دهند ، گریـه مـی کنند و شرکت درون خواندن نمـی کنند. درون گذشته گاهی خونده گر یـا خواننده محلی بر روی «مافه گه »قرار مـی گرفت ، گاگریو مـی خواند و سوگواران گرداگرد مافه گه بـه شیون و زاری مـی پرداختند. مافه گه سکوی مکعبی شکل هست که حدوداً 1تا 5/1 متر ارتفاع و کمتر از 2 متر عرض دارد. گاهی مجسمـه ای از چوب درست مـی د و لباس درگذشته را بر تن او مـی د و در جلو مافه گه قرار مـی دادند که تا فضای غم انگیزتری ایجاد گردد.این رسم با نام «مجسمـه» شـهرت داشت. محتوا و مضمون گاگریوه ها متناسب با سن ، جنس ، موقعیت اجتماعی و ویژگی های اخلاقی و جسمانی فرد مـی باشد و از اینرو مـی توان آنـها را بـه چند دسته تقسیم بندی کرد:
1-توصیف ویژگی های جسمانی 2- توصیف خصوصیـات 3- توصیف ایمان و فضیلتهای اخلاقی 4-اشاره بـه شغل و نوع مـهارت 5 - ذکر موقعیت اجتماعی و طبقاتی 6- شرح هجر و فراغ و نشان تالمات روحی صرفا غم انگیز و تاثر بر مرگ عزیزان دارد 7- شکوه و شکایت از چرخش روزگار و فلک 8- گاگریوه های دینی 9- گاگریوه های حماسی و سیـاسی
توشمال و موسیقی درون ایل بختیـاری
درفرهنگ بختیـاری شاهد انواع موسیقی .آیین ها وآداب رسومـی هستیم کـه هر کدام درنوع خود بسیـار بااهمـیت اند .صرٿ نظر ازموسیقی محض ونیز ایین های شادی وعزا کـه هیچ یک بدون موسیقی اجرا نمـی شوند- آداب و رسوم بسیـاری هستند مانند هبرسه (کل الیکوسه = کل علی کوسه؟) یـا مراسم طلب باران ونیز معجره ی سنگ کـه با موسیقی پیوند دارند. نوازندگان بختیـاری غالباٌ بـه توشمال معروف هستند .ظاهراٌ (توش ) بـه معنای توان وقدرت و(مال ) بـه معنای ایل آمده امادر زبان بختیـاری توشمال بـه معنی بزرگ ایل هست دربعضی ازمناطق بختیـاری بجای توشمال ازعنوان های خطیر مـهتر ومـیر شکال استفاده مـی کنند درشـهرها وبعضی ازروستاهای چهار محل وبختیـاری بویژه شـهر کرد وروستاهای اطراف آن گاه بـه نوازندگان مطرب ولوطی هم مـی گویند.
نوازندگان بختیـاری دودسته اند : گروهی کـه نسل درنسل درکارنواختن سازهای مختلف بوده واین هُنر را از پدر و اَجداد خود بـه اِرث اند. این گروه درچهار محال وبختیـاری اصطلاحاٌ بـه چکیده کار معروف هستند.
گروه دوم- نوازندگانی هستند کـه موسیقی رااز پدر وخانوادة خود بـه ارث نبرده اند وشخصاٌ بـه موسیقی پرداخته وان راآموخته اند .این گروه درچهار محال وبختیـاری اصطلاحاٌ بـه چسبیده کار معروف اند. بخش عمده ای از فرهنگ وموسیقی بختیـاری توسط توشمال ها حفظ شده ونسل بـه نسل تداوم یـافته است. توشمال اگر چه همـیشـه درکنار ایل ودرغم وشادی همراه آن بوده هست اما همـیشـه ازطبقة پست محسوب مـی شده ومورد تحقیر ایل بوده هست .هر طایفه وتیره ای توشمال های خاص خود راداشتند کـه بطور دائم همراه ایل بودند واین نکته نشان دهندة اهمـیت توشمال ها درایل هست که هیچ مراسم وآیینی بی وجود آنـها شکل نمـی گرفت .توشمال ها بجز نوازندگی بـه کار های دیگری چون آرایش گری ختنـه وکشیدن دندان نیز مـی پرداختند واغلب دردرون خانوادة خود ازدواج مـی د. موسیقی بختیـاری رانیز مـی توان مانند موسیقی دیگر نواحی ایران ازجهات گوناگون بـه صورت های مختلٿ تقسیم بندی کرد.اما بخش های اصلی این موسیقی عبارتند از:
1-موسیقی مجالس شادی عروسی2- موسیقی مراسم عزاداری 3-موسیقی کار 4- موسیقی حماسی
الف - موسیقی مجالس عروسی وشادی ترانـه ها برخی ازآوازها وموسیقی انواع ها مشخص ترین انواع این موسیقی هستند .ترانـه ها اغلب توسط همة مردم ومشخصاٌ زنان وان توشمال خوانده مـی شوند .درخواندن این ترانـه ها معمولاٌ حاضران خوانندگان راهمراهی مـی کنند. دوالالی واسونک ها آهای گل المان المان شیرین شیرین و سرو ازجملة این ترانـه ها هستند ترانة حنا حنا (نی نای ) نیز ازترانـه های نسبتاٌ منسوخ شده ای هست که معمولاٌ زنان آن رامـی خواندند. درایل بختیـاری نمادی حماسی دارد و نشانة اتحاد و همبستگی است .معروٿترین این ها عبارتنداز چوبی سه پا پنج پا دستمال بازی مجسمـه ترکه بازی یـا جنگنومـه درون های سه پا ودستمال بازی زنان ومردان مـی توانند باهم بـه اجرای بپردازند اما ترکه بازی یـاجنگنومـه مخصوص مردان هست . دستمال بازی انواع مختلف یـا مراحل مختلفی دارد کـه شامل دستمال بازی عربی یلمبه و معمولی است. بیش تر شرکت کنندگان هنگام ترانـه هایی رانیز مـی خوانند.
ب - موسیقی مراسم عزاداری موسیقی عزاداری یـا چمر بـه دوبخش وابسته بـه هم تقسیم مـی شود کـه شامل گاگر یوخوانی وموسیقی مراسم کتل هست .واژة گاگریویـا گوگریو بـه معنای بگو بخوان گریـه کن ونیز بساط وجایگاه گریستن هست . این مرثیـه ها شرح دلاوری ها ورشادت های افراد ازدست رفته هست که بااوازی غمناک وعجیب اجرامـی شوند. گاگریو نوعی آواز هست که مـیان تک خوان وگروه بطور متناوب مبادله مـی شود ومعمولاٌ زنان وندرتاٌ مردان آن رامـی خوانند ومتن شعرهای آن هجایی هست . آوازهای گاگریو بسیـار کهن هستند وبررسی آنـها مـی تواند پیشینة گونـه هایی ازآوازهای آیینی مذهبی ایران قدیم راروشن کند دربعضی ازمناطق بختیـاری بـه جای واژة گاگریو یـا گوگریو ازواژه های این سرو چی ونـه دوندال یـا دونگ دال استٿاده مـی کنند بـه هر ترتیب این مرثیـه ها را معمولاٌ بانویی بزرگ زاده وخوش آواز شروع مـی کند و حاضران بـه صورت گروهی اورا همراهی مـی نمایند . درتوالی آوازها سرنا و دهل نیز بـه طور متناوب نواخته مـی شوند
ج- موسیقی کار کارهای کشاورزی ودامداری درایل بختیـاری آوازهای ویژه ای دارند وزن هرآواز معمولاٌ تابع حرکت های آن کار معین ست .معروف ترین این آوازها عبارتند از: مشک دوغ ( مشک زنی ) کـه توسط بانوان خوانده مـی شود.برزگری ( برزگرونـه ) هله هی (خرمن کوبی ) سر کوهی (سرصیـادی ) کـه آوازهای مراسم شکار هست وهی بربره کـه آوازهای چوپانان دربهار است.
د- موسیقی حماسی صرف نظر ازاین کـه فرهنگ وموسیقی بختیـاری درمجموع دارای مضمون حماسی وسلحشورانـه هست اما گاه این مضمون دربخش هایی ازموسیقی این منطقه جلوة بیش تری دارد. شاهنامـه خوانی یکی ازاین نمونـه ها هست .خواندن شاهنامة فردوسی کـه گاه درایل بـه آن جنگ هفت لشکر نیز مـی گویند. از دیر باز درمنطقه بختیـاری مرسوم بوده وگاه بروزن شعر های آن شعرهای جدیدی نیز سروده مـی شده است .درقدیم معمولاٌ قبل ازآغاز جنگ مجلس شاهنامـه خوانی برپامـی شدوتانیمـه های شب بـه درازا مـی کشید .به طور کلی انتخاب داستان درمجلس شاهنامـه خوانی یـا تابع ضرورت واقتضای مجلس ویـا بـه خواست مردم بوده هست درمنطقه بختیـاری گاه شاهنامـه رابه همراهی نی مـی خواندند.آوازهای شاهنامـه خوانی درحوزة شاهنامـه خوانی مجلسی قرار مـی گیرد. سرنا کرنا نی دایره دهل نقاره (فقط درنور آباد وممسنی ) وکمانچه ازسازهای رایج درمنطقة بختیـاری هستند. ظاهراٌ کمانچه قدمت زیـادی درایل ندارد.بسیـاری ازتوشمال ها درچند دهة گذشته علاوه برنواختن سازهای مذکور تار وتمُبک نیز مـی نواخته اند.
تولد نوزاد درون بین مردمان حومـه مـیان(مـینو) آب شوشتر
با ظاهر شدن اولین علائم بارداری مراقبت ها از زن باردار آغاز مـی شود .باتوجه بـه اعتقاد بانوان شـهر شوشتربرای تشخیص ت شیوه های مختلفی وجود دارد. از گردآورندگان فرهنگ عامـه شوشتر مـی گوید برسرزن باردار نمک مـی ریختند اگر زن سرخودرامـی خاراند نوزاد واگر پشتخود را مـی خاراند نوزادپسربود. اگر شکم زن باردار باریک و زن بداخلاق باشد بچه او واگر شکم او پهن و زن خوش اخلاق باشد نوزاد پسر خواهد بود. خانواده زن درون اواخر نـه ماهگی جشنی برگزار مـی کنند کـه در آن جشن سیسمونی تهیـه شده با توجه بـه ت نوزاددر معرض دید مـیهمانان قرارداده شده با سلام و صلوات رهسپار خانـه داماد مـی کنند.بعداز تولد نامـی نیکو برفرزند گذاشته و با توجه بـه مذهبی بودن شـهر شوشتر نامـهای پیـامبران وا معصوم از نامـهایی هست که بیشتر مورد استقبال قرار مـی گیرد خواندن اذان واقامـه درون گوش بچه توسط یکی از بزرگان خانواده از دیگر رسومـی هست که اجراء مـی گردد .در مورد فرزند آینده نیز اعتقاد براین بود اگر زبان نوزاد باریک باشد فرزند بعدی پسر و اگر زبان نوزاد پهن باشد فرزند بعدی خواهد بود به منظور جلوگیری از قدرت نیروهای فراطبیعی درون باورهای عامـیانـه مردم گذاشتن تخم مرغ پخته،نان خشک ، زغال ، کارد،قیچی و قرآن درون کنار مادر و نوزادمرسوم هست .در بین بختیـاریـهای شوشتر مرسوم هست که به منظور مادر و نوزاد چله بری مـی کنند.چهار رشته نخ بـه رنگهای مختلف را چهار گره داده و برآنـها چهار قل مـی خوانند.برای جلوگیری از جشم زخم پارچه ای سبزرنک دوخته ودرآن موادی مانند سنگ نمک،سوره وان یکاد،گذاشته و باخرمـهره و تکه ای طلا کـه به اسماء5تن منقوش بود تزئین کرده و با سنجاقی طلایی بر لباس نوزاد وصل مـی د. درون هفتمـین روز تولد کودک جشن مفصلی گرفته مـی شود کـه در این جشن از مـیهمانان با توجه بـه فصل برگزاری پذیرایی بعمل مـی آمد تمام مخارج این جشن برعهده والدین زن بود بخاطر تقویت مادر بدن اورا با روغن گل بابونـه مـی د که تا شیر او نیز زیـاد شود . بردن نوزاد و زن زائودر روز دهم بـه و نوزاد و مشت مال مادر از کارهایی هست که انجام مـی شود.
(حاج مُنعم)یـا(قلعه عبدالحسین)
روستای حاج مُنعم(قلعه عبدالحسین ومحمدحسین) در فاصله 5 کیلومتری ونزدیکترین روستا بـه شـهرستان شوشتر در استان خوزستان واقع است.که از شمال بـه رودخانـه کارون (شاخه گرگر)یـا(دو دانگه)یـا (بند مسرقان)یـا(بند محمد علی مـیرزا وبند خاقان )) از جنوب بـه روستای مـهدی آباد واز غرب بـه شـهرک اندیشـه(گاومـیش اباد) و از شرق بـه روستای شلیلی بزرگ(شلیلی دورقی ) محدود مـی شود قدمت روستای حاج مُنعم با کد آثارتاریخی ملی۰۲۸ مربوط بـه دورانهای تاریخی بعد از اسلام است و در شـهرستان شوشتر، واقع شده و این اثر درون تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۴۲۷۱و ۴۲۸۷و۴۲۶۸بهعنوان آثار ملی ایران بـه ثبت رسیده اند.مـیرسد کـه در مـیان روستاهای اطراف ازقدمت تاریخی بیشتروبالایی برخوردارمـیباشدواثار باستانی وگردگشگری وجاذبه های طبیعی بسیـار باارزش دارد کـه زیبایی خاصی رابه این روستاومنطقه داده هست . این روستا با مردمانی بسیـار خونگرم و مـهمان نواز با آمار 14۰خانوار و 1700 نفر جمعیت جزء بزرگترین روستاهای بخش مـیان آب مـی باشد. مردم روستا ازعشایر عرب و ایل بزرگ بختیـاری مـیباشند کـه عمده جمعیت روستا را بختیـاری ها تشکیل مـیدهند کـه از طایغه های گندلی(قند علی)- بابادی-موری-اسیوند- عرب کمری –راهداری-بهداروند-وسایر طایفه های بختیـاری وعرب راتشکیل مـیدهد.
دلیل نام گذاری روستا بـه نام حاج مُنعم
همانطور کـه گفته شده قدمت تاریخی این روستا بـه دوره بعد از اسلام مـیرسد کـه دارای تپه هایی بوده کـه در این روستاقبلا قلعه بوده اند وهنوز اثاری از این مجموعه باقی مانده وبه گفته بزرگان این نام برهمـین اساس است. شایـان ذکر هست نام روستا بـه زبان محلی روستاهای اطراف بصورت قَلعه با لایی وعَبدُالحسین ومَحمد حسین تلفظ مـیگردد.
آب و هوا
روستای حاج مُنعم جزء مناطق گرمسیری کشور است، کـه به سبب قرار گرفتن درون منطقه خشک دارای تابستانـهای طولانی و بشدت گرم و زمستانـهای نسبتاً معتدل است. بالاترین درجه حرارت ثبت شده در روستا 61درجه و پایین ترین آن 4 درجه سانتیگراد است. متوسط بارندگی سالیـانـه 325 مـیلیمتر محاسبه شدهاست شغل مردم روستا کشاورزی مـی باشد و دامداری وصنعتی وتعدادی از جوانان درون شرکت کشت و صنعت مشغول بکارند. اما درون سالهای اخیر بـه علت نا مساعد بودن وضع کشاورزی عده ای بـه سمت خاشین الات راه سازی وکشاورزی روی آوردند.
زمـینـهای کشاورزی
زمـین های کشاورزی روستای حاج منعم با داشتن خاک حاصلخیز و محصولات با کیفیت ومطلوب کـه به مساحت (هکتار150) مـیباشد کـه شامل دوقطعه پلاک 48و49 مـیباشند کشت مـینمایند.
محصولات کشاورزی
1-گندم 2-جو 3-ذرت 4-برنج 5- سیب زمـینی 6- هندوانـه 7-گوجه 8-خیـار-9خربزه-10 لوبیـا 11-کُنجِد12-گُل کَلم....کِشت مـیشود.
روستای حاج مُنعم (قلعه عَبدُالحُسین وقَلعه محَمد حسین)به همت مسئولین از امکانات بـه روزی همچون آب- برق- گاز شـهری- تلفن- جدولبندی کوچه ها وفاضلاب- تاسیس دهیـاری این روستا-مشخص نمودن محدوده روستا-جمع آوری زباله های روستایی وپسمانده های آنـها- نانوایی- آسفالت وسایر پروژه های زیر سازی وروسازی ونام گذاری خیـابانـها برخوردارمـی باشد کـه با تلاش فراوان ومدیریت خوب (ایرج کمالی نیـا) انجام گردید کـه تشکروقدردانی مـینمایم.
در فاصله این روستا آرامگاه سید عباس قراردارد که مردم روستا اعتقاد بسیـار زیـادی بـه این مکان مذهبی دارند درون تمام فصول سال سر سبزو بسیـارجای مناسبی جهت زیـارت و سیـاحت مـی باشد. زیباوساختار معماری خوب و به وفور درون منطقه بـه چشم مـی خورد و همـین امر باعث زیبایی این روستا گردیده لازم بـه ذکر هست این مقام سیدعزیز درحال بازسازی توسط کربلایی حسین کمالی نیـا خادم این مکان وبنیـان گذار مراسم ایـام عزاداری امام حسین (ع)در ایـام ماه محرم ماه خون برشمشیردر این روستا کـه یکی از مردان بسیـار زحمت کش و خدمتگذار بنام این روستامـی باشد بنیـان گردید.
از بزرگان و ریش سفیدان این روستا مـی توان
1- حاج غلامحسین آسبان(گندلی) 2-کر بلایی حسین کمالی نیـا(گندلی) 3- حاج احمدمحرابی کیـا(گَندلی ایستادگی)4- کربلایی بند علی نظر پور(گندلی)5- محمد مـهدی نژاد(موری)6-حاج علی اسیوند حیدری7-برول سهیلی8-قنبر رفیعی 9-کربلایی رجب عرب زاده10-کربلایی عبدالحسین آسبان11-آقاخان حسینپور(گندلی)12-اکبر سجادی13-کربلایی عبدالرضا نیسی14-حاج فانوس (چراغعلی )نیسی 15-حاج عبدالحسن نیسی زاده 16-کربلایی صفر نیسی17-کربلایی علوان سلیمانی شلیلی 18-حاج کاظم احسانی زاده و....را نام برد
** باعرض معذرت از مردم خوب روستا درخصوص اینکه اگر نام بزرگی از هر خانواده و هر طایفه ای درج نگردید.**
جاهای دیدنی وگردشگری این روستا
1-جنگل طبیعی (بیشـه زار) کـه تا روستای حِسام آباد ادامـه دارد
2-آثار تاریخی قلعه حاج مُنعم کـه درون غارها قرار گرفته شده هست وگویـای قدمت تاریخی کهن این روستا مـیباشد
3-محوطه تاریخی گُدار ماهی بازان
4-کارخانـه حلواسازی وظروف یکبار مصرف
5-پرورش اَسب ودامداری ودامپروری
6-کارخانـه تصفیـه شیر
7-شرکت آجر پزی سنتی شریف
8-کانال آبرسانی زمـینـهای کشاورزی سنتی وصنعتی
9-کارخانـه بودجاری ذرت خشک کنی (آقای راتِق)
10-پرورش ماهی (آبزیـان)
11-چشمـه های طبیعی این روستا
*لازم بـه ذکر هست که این روستای تاریخی شخصیت هایی همچون*
[ایل بختیـاری درون ایران :: ایل بختیـاری وحاج منعم خوزستان نزاع دسته جمعی در شهرستان لردگان روستای ناغان علیا]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 10 Jan 2019 21:11:00 +0000